آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

از سر درد و برای درمان

وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
پرده ها بر هم درانم بندها را بشکنم
پنبه ای از لاابالی در دو گوش دل نهم
پند نپذیرم ز صبر و بندها را بشکنم
مهر برگیرم زشکر در شکرخانه روم
تا ز شاخ آن شکر این قندها را بشکنم

در خوی و خیم من، قلم فرسایی در مورد اطرافیانم، جز «روزگار بردن» و خاطر بدستِ تفرقه دادن نبوده و نیست. ولی گاهی به ناگزیر، ارتفاع درد چنان است که قلب بی تاب مروت و چشم پر آب عدالت برشومی مظلمه‌اش می‌تپد و میگرید.

روشن داشت سخن آنکه آن «امام شهر که سجاده می‌کشد به دوش» و « ترویج و گسترش حقوق بشر» ورد صبحگاهیش، به کردار وارد سامانه‌ای به ظاهر اقتصادی شده است که فرجام و آماجش جز برهوت بی‌اخلاقی و بی‌عدالتی و همچنین مال باختگانی حرمان زده نیست و چشم بر این «شرک تقوا نام» بستن، به معامله ای می‌ماند که در مرام ما معنایی جز خیانت به آن ورد صبحگاهی ندارد.

آنچه نگاشتم، حرفی بود در گلویم در این نیمه‌های شب و به زبان اشارت، به چنان حالی که کشتی شکسته‌ای پیامی به شیشه اندر، به دریا رها کند، ورنه اگر مجال سخن فراختر بود و از منجنیق فلک سنگ فتنه نمی‌بارید، به زبان عبارت، مثنوی هفتاد من می‌شد.

پ.ن: "لطفِ بانواع عتاب آلوده"ی من نه منم

نظرات 5 + ارسال نظر
پاتوق 21 آبان 1384 ساعت 06:31 ب.ظ http://patogh.blogsky.com


هر کجا با نام تو منزل نمود
سر زدم اما دلی با تو نبود
هر چه می بینم فقط دوز و کلک
من ندارم طاقتی، یاران کمک
بی تو شمشیر بر خلایق می کشند
تیغ بر روی حقایق می کشند
بی تو وسعت در کنارم تنگ شد
بر سر میز ریاست جنگ شد
پول و آغوش و شکم شد نانمان
برق شک تابیده بر ایمانمان
قصه های عاشقی تحریر شد
صحبت از سجاده و تزویرشد
ما خدایان زیادی ساختیم
مال مردم را به خود پرداختیم
سجده تو عرش را بخشد دوام
سجده ما بهر پست است و مقام
این خسان با مال مردم زنده اند
جملگی اندر نماز و سجده اند
سجده در مسجد، حسینا مشکل است
این بنا از دل نباشد از گل است
صد همان به این که در می خانه ام
همنشین ساغر و پیمانه ام
از نماز خرقه پوشان دو رو
سجده و سجاده شد بی آبرو
بر زبان ها ذکر ایمان داده ایم
عشق را در دست شیطان داده ایم
سقف باورهای ما هم چکه داشت
آرزوی اسکناس و سکه داشت

مهدی شریفی ( م - اشتاد )

از امیر عزیز متشکرم.

برای فردا 23 آبان 1384 ساعت 11:31 ق.ظ http://rsh.blogfa.com

آقا قضیه خیلی شعر تو شعر شده!!!
ما که والا با این آی کی یو!! چیزی از پشت این متن صغیل شما نفهمیدیم!
تنها امیدوارم آن دوستان! که وارد این سامانه‌ای به ظاهر اقتصادی شده اند فرجامشان و آماجشان برهوت بی‌اخلاقی و بی‌عدالتی نباشد و جز دسته مال باختگان حرمان زده نشوند
آمین!!!

ژنرال 23 آبان 1384 ساعت 11:37 ق.ظ http://40sotoon.blogsky.com/

سلام
ممنون اومدی اون طرفا
البته این متن برای من هم خیلی سنگین بود !‌ :-"

نرگس 23 آبان 1384 ساعت 11:54 ق.ظ http://maktoub.blogsky.com

سلام.در تکمیل کامنت اول:
http://naini.com/clips/khakekhoonin.html
تقدیم به شما!
شاد زی!

کلیپ بسیار زیبایی بود. متشکرم.

غبار 24 آبان 1384 ساعت 01:38 ق.ظ http://www.saraaye-bi-kasi.blogspot.com

سلام بر اب و اینه وبلاکت مبارک بابا زودتر خبر میکردی متن سنگینی بود ای کاش مجال سخن فراختر بود و از منجنیق فلک سنگ فتنه نمیباریدو سخن از حس و احساس و شعار خارج میشد و به گفتمانی سازنده بدل میشد ای کاش به جای فریاد و شعار گوشه ای از این ورد صبهگاهی را میگرفتیم که این چنین در استانه تعطیلی قرار نگیرد ما هنوز بر همان پیمان نشسته ایم حال عمل شماست که ضمانت میکند این ورد صبهگاهی به وردی شبانه تبدیل نشود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد