مسلمانان من آن گبرم که بتخانه بنا کردم
شدم بر بام بتخانه درین عالم ندا کردم
صلاء کفر در دادم شما را ای مسلمانان
که من آن کهنه بتها را دگر باره جلا کردم
از آن مادر که من زادم، دگر باره شدم جُفتش
از آنم گبر مىخوانند که با مادر زِنا کردم
به بکری زادم از مادر، از آن عیسیم مىخوانند
که من این شیرِ مادر را دگر باره غذا کردم
اگر «عطّار» مسکین را درین گبری بسوزانند
گوه باشید ای مردان که من خود را فدا کردم
سلام عزیز،
رد می شدم گفتم یه سری بزنم. راستی من گبر نیستم :-)
این گبری که شما تعریف می کنید، خیلی خطرناکه قربان
راستی آپم سر بزن.
یا علی مدد
سلام بر دوستان و خصوصاً اکبر آقا داستان پور:
حقیقتاً من بر خلاف حضورم در صحنه های سیاسی در کار معتقد به اجرایی قوی و علمی هستم.معتقدم در محیط کار باید اقداماتی انجام داد که رضایت عامه را بالا ببرد.خصوصاً در جایی که من بودم اصلاً رنگ و بوی سیاسی نداشت و نباید هم داشته باشد.با اعلام استعفا من خلاف این ایده را به اثبات می کردم و با تن دادن به برکناری ثابت می شود که اقایان کاملاً جناحی و هیاتی هستند.کاری به کار برای مردم ندارند دنبال تسویه حسابهای نفسانی و حزبی خود هستن و درست همین دیدگاه نه تنها انها را تبدیل به زورو نخواهد کرد که داروقه ی ناتینگهام را متجلی خواهد ساخت.نمی دانم توانستم دلیلم را بیان کنم یا نه؟
"نثرما"ی عزیز
حدس من در مورد پاسخ شما درست بود؛ اثبات جناحی عمل کردن آقایان و اینکه آنها "کاری به کار برای مردم ندارند دنبال تسویه حسابهای نفسانی و حزبی خود هستن".
ولی مگر مسئولیت هدایت زندگی و سرنوشت کاری خود را به دست دیگران سپردن معنایی جز "انفعال" دارد؟ دقت کنید که در مقابل این "اثبات" چه چیزی را از دست می دهید؟ اثباتی که بنظرم آنچنان واضح می باشد که نیاز به پیمودن چنین راه گران و دشواری ندارد.
ای کاش بجای این "رد" و "اثبات"ها، هم و غمان را معطوف به حل مسائل و مشکلات می کردیم و بجای آنکه منتظر بمانیم دیگران برای ما تکلیف مشخص کنند خود زودتر به استقبال گام نهادن در راهای نو می رفتیم.
استوار و نستوه باشید.
جالب بود ...
بابا عطار!!!! بابا گبر!!! بابا فداکار!!!
در باره نکته ای که دوست عزیزمان آقای داستان پور درباره دلیل عدم کناره گیری دکتر فرمودند .:
من متوجه نشدم که از
کجای حرکت دکتر "مسئولیت هدایت زندگی و سرنوشت کاری خود را به دست دیگران سپردن!!!" استنباط می شود. این کار حرکتی بود برای نشان دادن چهره واقعی حضرات مهرورز و عدالت گستر . لابد می فرمائیید این چهره برای شما و ما و خیلی کسان دیگر آشکار بود ولی مطمئن باشید بسیاری از همین مردم ( همان 17 ملیون) نه تنها این چهرهها برایشان آشکار نیست بلکه به عدالت گستری و مهروزی آنها امیدوارند باور ندارید سری به همان بدنه کارمندی بخش آقای دکتر یا بدنه کارمندی دانشگاه اصفهان بزنید!!
اما به خوبی می دانم این قصه سر دراز دارد و فکر کنم استدلال های بیشماری از دو طرف باشد).
"برای فردا"ی عزیز
آیا اینکه منتظر بمانیم دیگران درموردِ موقعیت شغلی ما و اینکه در کجا و چه زمانی مشغول به کار باشیم ابتکار عمل را بدست بگیریم نشان از"مسئولیت هدایت زندگی و سرنوشت کاری خود را به دست دیگران سپردن" نیست؟ آیا بهتر نیست بجای این نوع "سردرگمیها" و "به انتظار نشستنها"، تسلط یافتن بر محیط پیرامونمان و بدست گرفتن ابتکار عمل را بجوییم و بکوشیم؟ امری که بهشخصه نزد دوستان اصلاح طلب در این دوره هشت ساله، هرچه بازجستم نیافتم!
در این "رد" و "اثبات"ها نیز بنظرم مغالطهای نحفته است؛ "اکثر" اصلاح طلبان در این رد و اثباتها در پی اثبات درستی خویش و توجیه ندانم کاریها و اشتباهات خود و همچنین کوبیدن مخالفان هستند. در صورتی که اثبات "چهره واقعی حضرات مهرورز و عدالت گستر" و به هیچ عنوان ربط منطقی به اثبات آنچه در پی آن هستند ندارد.
و از همه اینها مهمتر آنکه معتقدم بیشتر کسانی که در پی این "رد" و "اثبات"ها هستند به معنای مناسبی از زندگی و روابطشان با دیگران نرسیده اند و هویت موفقی ندارند، چه آنکه، بجای اینکه هم و غمشان را معطوف به حل مسایل و مشکلات این زمانی و این مکانی کنند به اموری میپردازند که چندان گره گشای مشکلات نیست ... امید میبرم "حسین" و "روح الله" عزیز از این گفته من دلآزرده و خشمگین نشوند که با شناختی که در حد بضاعت دارم ایشان را از دایره این تعریف بیرون می دانم.
سلام
از لطف و نظر شما در رابطه با مطالب وبلاگ متشکرم.