آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

پهلوانی و پادشاهی

حماسه رستم و اسفندیار به‏عنوان یکی از کهنترین داستانها و حماسه‏های ایرانی از دیدگاهِ «نمادین» شایسته ژرفکاوی بسیار است. در این حماسه و رویارویی، دو سرزمین، دو فرهنگ، دو سامانه ارزشی و سرانجام «پهلوانی» و «پادشاهی» در برابر هم مى‏ایستند. از دیدگاه «نماد شناسی اسطوره» رستم نمادِ «پهلوانی» است و اسفندیار نمادِ «پادشاهی»، و در عین حال در عرصه نشانه‏ها، پادشاهی نشانه «قدرت و ثروت» و پهلوانی نشانه «زندگی فرهنگی و اخلاقی». ( و به همین دلیل است که کام پهلوانان جز «نام» نیست و همواره نام را مى‏جویند و اگر نام خویش را از دست بدهند به گونه ای مرگ فرهنگی و اخلاقی دچار خواهند شد.)

در عرصه افسانه‏های ایرانی، پهلوانی همیشه با پادشاهی همانند دو روی یک سکه، پیوسته و همراه بوده است و پهلوانان همواره حرمت پادشاهان را نگاه داشته و به آنان یاری مى‏رسانده‏اند؛ به وقت جنگ به کمک رفته‏اند و بسیاری از آنان را به تخت نشانده‏اند و هم از آن روی، رستم به عنوان نماد پهلوانی ایران یکی از القابش «تاجبخش» است و از او به عنوان پهلوانی که پادشاهی بر او استوار است یاد کرده‏اند. ولی در حماسه رستم و اسفندیار برای نخستین بار و شاید هم واپسین بار «پهلوانی» و «پادشاهی» در برابر یکدیگر مى‏ایستند؛ کین مى‏توزند و مى‏جنگند و سرانجام فر شاهنشهی در برابر فر پهلوانی تیره مى‏شود و اسفندیار – نماد پادشاهی، قدرت و ثروت – بدست رستم -  نماد پهلوانی و زندگی اخلاقی – از پای در مى‏آید.

همواره چنین اندیشیده‏ام که جمع ثروت و قدرت با زیستی اخلاقی نه‏تنها مطلوب بلکه با اراده ای استوار ممکن نیز مى‏باشد و اکثر داستانها و حماسه‏های ایرانی این همانی و پیوستگی را باز مى‏نمایند. ولی گاهی اگر این دو با هم در تعارض افتند – که البته به هیچ روی نادر الوقوع نیست – آنچه درست و بآئین است غلبه و چیرگی «پهلوانی» بر «پادشاهی» است و نماد شناسی اسطورها و حماسه‏های ایرانی تاکیدی بر این معنا. ایدون باد!

اخلاق و توجیه

1- آیا مى‏توان احکام اخلاقی و ارزشی را اثبات کرد؟ آیا مى‏توان این احکام را موجه یا معتبر نشان داد؟ بر چه مبنایی باید چنین احکامی را پذیرفت؟ این نوشتار جستجویی است در راه پاسخ به این پرسش.

2- بسیاری تلاش کرده‏اند با اثبات این نظریه که احکام اخلاقی به مانند علوم تجربی در «واقعیت» و یا به عبارت مصطلح و رایج در «طبیعت اشیا» ریشه دارند احکام اخلاقی را از احکام «ناظر به واقع» اخذ کنند. ولی مخالفان بلافاصله این دیدگاه مشهور «هیوم» را در پیش گرفته‏اند که «نمى‏توان باید را از هست یا ارزش را از واقعیت بدست آورد». البته ممکن است بنظر برسد گاهی بتوان احکام اخلاقی را با توسل به واقعیت‏های اطرافمان توجیه کرد. به عنوان مثال مى‏گوییم عمل خاصی «نادرست» است (یک ارزش) زیرا به‏کسی «آزار» مى‏رساند (یک واقعیت) اما با تاملی کوتاه روشن مى‏شود که ما این حکم اخلاقی را با ارجاع به واقعیت تنها توجیه نمى‏کنیم بلکه بطور ضمنی و پیشینی حکمی را قبول کرده‏ایم که خود ارجاع به یک مقدمه اساسى‏تر اخلاقیست و آن اینکه «افعال آزار دهنده نادرستند».

3- نظریه‏پردازانی برای حل مشکل بالا احکام اخلاقی را بیانهای تغیر شکل یافته‏ای درباره «واقعیت» دانسته و معتقدند اصطلاحات و یا / جملات ارزشی و اخلاقی فقط محموعه‏ای از لغات جانشین برای گزارش واقعیتها هستند. به عبارت دیگر ایشان اصطلاحات اخلاقی را صرفاً طریقه کوتاه‏تری برای بیان واقعیتها مى‏دانند به عنوان مثال عده‏ای از آنها اصطلاح ارزشی «درستی» را به این بیان «واقعی» معنا کرده‏اند: «منتهی شدن به سعادت موزون». ولی بنظر مى‏رسد توسل به تعاریف احکام برای توجیه عملی آنها با مشکلاتی جدی روبروست زیرا؛ اولاً رسیدن به توافقی درباره تعریف واحدی از احکام اخلاقی بسیار مشکل است. ثانیاً نمی توان ابتدا تعریفی را پایه‏ریزی کرد و سپس نشان داد اصل گرفته شده از آن تعریف معتبر است زیرا اصل بنا به تعریف درست است، به عبارت دیگر تعریف نیاز به توجیه دارد و توجیه آن همان مسائل و مشکلاتی را دارد که توجیه یک اصل دارد. بدین ترتیب تردید است که بتوان اصول و ارزشهای اخلاقی را با اثبات ابتنای منطقی آنها بر واقعیتهایی در باره انسان و جهان توجیه کرد.

4- عده‏ای نیز که مى‏توان آنها را «شهود گرایان» نامید احکام و ارزشهای اخلاقی را بى‏نیاز از هرنوع استدلالی مى‏دانند و معتقدند آنها احکامی بدیهی هستند که خود – توجیه خودند. ولی بنظر مى‏رسد اینک که حتی ریاضیدانان از این اعتقاد دست برداشته‏اند که مفاهیم پیشین و حقایق بدیهی در موضوع کار آنها وجود دارند نمی توان از این باور دفاع کرد که چنین مفاهیم و حقایقی در اخلاق وجود دارد.

5- بسیاری از اگزیستانسیالیستها و پوزیتیویستها دیدگاهی خردستیزانه درمورد احکام اخلاقی دارند. آنها احکام اخلاقی را از لحاظ عینی معتبر و یا دارای قابلیت توجیه معقول نمى‏دانند و آن احکام را صرفاً از جنس بیان احساسات و عواطف مى‏دانند به عنوان مثال «برتراند راسل» معتقد بود احکام اخلاقی صرفاً بیان نوعی آرزویند. ولی شایان توجه‏است که بیان صرف احساسات نیز مى‏تواند موجه یا غیر موجه، معقول یا نامعقول باشد مثلاً فرض کنید علی با این عقیده که مهدی به او توهین کرده است از وی خشمگین شده باشد ولی بنظر مى‏رسد اگر ثابت شود که مهدی چنین توهینی نکرده است مى‏توان خشمگینی علی را ناموجه و غیرمعقول دانست.

6- «نسبیت گرایان» را همه مى‏شناسیم. آنها معتقدند که شیوه معقول و معتبر عینى‏ای برای توجیه یک حکم اخلاقی در مقابل حکمی دیگر وجود ندارد و در نتیجه دو حکم متفاوت و یا / متعارض مى‏توانند از اعتبار یکسانی برخوردار باشند. نسبیت گرایان در مقام موجه نشان دادن نظریه خود، با استفاده از انسان شناسی فرهنگی و روانشناسی اجتماعی دیدگاهای اخلاقی متفاوت مردم و جوامع مختلف را پیش مى‏کشند ولی بنظر نگارنده این نوع استدلال به دلیلِ «استقرایی بودن» معتبر نیست. همچنین واقعیت آن است که اختلاف ظاهری احکام اخلاقی و ارزشی در جوامع مختلف، نه ناشی از اختلاف واقعی احکام اخلاقی بلکه ناشی از احکام متفاوت «ناظر به واقع» مى‏باشد. به عنوان مثال گفته مى‏شود در جوامع ابتدایی فرزندان معتقد بودند که پیش از ایام پیری باید موجبات مرگ والدین را فراهم کنند ولی شاید دلیل آنها این بوده که فکر مى‏کرده‏اند اگر والدین آنها در حالی قدم به آخرت بگذارند که هنوز قوی و سالم هستند جایگاه بهتری در آنجا خواهند داشت. اگر وضع چنین باشد فلسفه اخلاق ما و آنها در اِبتنای بر این آموزه که «فرزندان باید بهترین کار ممکن برای والدین را انجام دهند» شبیه یکدیگر است و اختلاف بشدت متعارض ظاهری، نه ناشی از باورهای اخلاقی، بلکه ناشی از باورهای متفاوت «ناظر به واقع» مى‏باشد.

7- بر اساس آنچه که گذشت، درست است که شاید نتوانیم احکام اخلاقی و ارزشی را به معنای دقیق کلمه «اثبات» کنیم ولی بنظرم این واقعیت به این معنا نیست که نتوان آنها را «توجیهِ عقلانی» کرد! اگر و تنها اگر بحث را به ویژگی‏های ذاتی این احکام و شرایط اتخاذ آنها بکشانیم، شرایطی که مى‏توان آنرا اتخاذ «دیدگاهی اخلاقی» در انتخاب اصول و ارزشهای اخلاقی نامید. نظریه «دیدگاهی اخلاقی» بدین معناست که در گزینش ارزشها و رفتارهای اخلاقی خود اصول زیر را «صادقانه» رعایت کنیم:

الف: خودخواه نباشیم و بى‏طرفانه انتخاب کنیم.

ب: بخواهیم اصول اخلاقیمان تعمیم یابد و توسط تمام انسانها پذیرفته و اجرا گردد. (اصلی کانتی)

ج: آزادانه انتخاب کنیم.

د: آرام و خونسرد انتخاب کنیم.

و اگر کسی با این نوع برّسی موشکافانه و دقیق رفتاری را انتخاب کند درست است که نتوانسته است آنرا اثبات کند ولی بنظر مى‏رسد بخوبی آن عمل توجیه عقلانی دارد. البته بسیار ممکن است با کسانی مواجه شویم که مدعی‏اند چنین «نگاه اخلاقی» را در پیش گرفته‏اند ولی به نتایجی متفاوت رسیده اند، در اینجا باید نهایت سعی خود را بکنیم تا از طریق برّسی مجدد و بحث و گفتگو ببینم که آیا هر یک از ما شرایطی را که گفته شد نادیده گرفته‏ایم یا نه و اگر نتوانیم هیچ ضعفی از هیچ یک از طرفین بیابیم - درست است که نمی توانیم هر دو بر حق باشیم - ولی هیچ یک از طرفین از نظر اخلاقی بد و سزاوار سرزنش نیست و در حقیقت اگر «دیدگاه اخلاقی» را «صادقانه» رعایت کرده باشد و به این نتیجه رسیده باشد که باید کاری را انجام دهد، اگر این کار را نکند سزاوار سرزنش است.