در کودکی، یکی از شگفتیها و رازهای شاهنامه که همواره برایم ناگشودنی مینمود، پایان داستان ضحاک بود. در این داستان، فریدون هنگامی که بر ضحاک ماردوش چیرگی پیدا میکند به ناگاه سروشی بر وی فرو آمده و او را از کشتن ضحاک اژدهافش باز میدارد و از فریدون میخواهد که او را در کوه به بند کشد. در کوه نیز، هنگامی که او قصد جان ضحاک میکند، سروش، دیگر بار، از وی میخواهد که ضحاک را به کوه دماوند برده و آنجا به بند کشد. فرجام آنکه، ضحاک به دست فریدون کشته نمیشود، بلکه او را در شکافی بنناپدید، با میخهای گران بر سنگ فرو میبندد.
ولی چرا آن سروش خجسته که پیک آسمانی است، فریدون را از کشتن دیوی جهان آشوب چون ضحاک باز میدارد؟
بنظرم بدست آوردن پاسخ جز با قدم گذاشتن در جهان رازآمیز و جاودانهی "باورهای کهن ایرانی" امکانپذیر نیست، چه آنکه این باورها، چونان مامی، چنین داستانها و حماسههایی را در دامان خویش میپرورد و ژرفکاوی در بنیادها و نهادهای باور شناختی آن میتواند رازهای نهفته در چنین داستانهایی را آشکار کند. ناگفته پیداست کسی که اینچنین به داستانها و حماسهها ننگرد میتواند آنها را به آسانی پندارهایی پریشان و بیبنیاد بانگارد که هیچ واقعیتی را باز نمیتابانند. در صورتی که کاویدن بنیادها و نمادهای بکاررفتهی اسطورهای و باورشناختی آنان میتواند نکتهها و نهفتههای چنین داستانهای دیرینی را بدر کشیده و باز نماید.
در داستان ضحاک نیز، چز از این راه نمیتوان به ژرفا و نهان داستان آنگونه که شایسته است پیبرد و از این روی در این جستار کوتاه میکوشم به کمک «نماد شناسی اسطورهی ایرانی»، راز این فرجام شگفت را باز نمایم.
ضحاک در شاهنامه نمادی است "فرجامشناختی" (Echatologique)، یعنی از آنگونه نمادهای اهریمنی و زیانبار نیست که در بند زمان باشد، برعکس، اگر او کشته شود، بدی، به یکباره، از جهان بر خواهد افتاد. او نماد بدی و ددی، به یکبارگی است و گوهر بدی در جهان را باز میتاباند، و لذا کشته شدن او شدنی نیست، زیرا زمان از بین رفتن بدی در جهان فرا نرسیده است.
ایرانیان کهن چرخه هستی را زمانی دوازدههزار ساله میدانستند؛ به باور آنها هستی از آغاز تا انجام دوازدههزار سال به درازا میکشیده است، که این دوازدههزار سال را «سال اسطورهای» مینامیدند. این سال اسطورهای نیز خود به چهار فصل یا دورهی سههزار سالی تقسیم میشده است:*
۱- سه هزارهی نخستین زمانی است که همه چیز در توان (بالقوه) است و آفرینش تنها در اندیشهی اورمزد میگذرد.
۲- سه هزارهی دوم ( و یا / بُندهِشن ): که آفرینش نخستین است و جهان هنوز به تیرگی آلوده نشده است.
۳- سه هزارهی سوم ( و یا / گومیچِشن ): که آفرینش در آن میآلاید و نیکی با بدی در میآویزد. این دروه را، دورهی «آمیزش» نیز نامیدهاند، چه آنکه، پدیدههای جهان، سر به سر، آمیزهای از دو ناسازند، آمیخته شدنِ روشنی با تیرگی، نیروهای مزدایی با اهریمنی، جان با تن، آسمان با زمین و ...
۴- سه هزارهی چهارم ( و یا / یچارِشن ): که آفرینش آلوده به سوی پالودگی و پیراستگی میگراید تا در پایان به پاکی آغازین خویش برگردد. آنگاه چرخهای دیگر از هستی، و سال اسطورهای دیگری آغاز خواهد شد.
بر بنیاد آنچه فشرده آمد، ضحاک که گوهر و بنیاد بدی و اهریمن را باز میتاباند، میباید، در زمانی که بدی و دیوی یکسره بر خواهد افتاد ( سه هزارهی چهارم ) از پای در آید و بنابراین فریدون با همهی فرهمندی و شکوه ایزدیش، از آنجا که پهلوانی "فرجامین" نیست نمیتواند ضحاک را از میان بردارد.
بر پایهی روایات کهن، پهلوانی که میتواند ضحاک را یکسره از بین ببرد، گرشاسب، پهلوان افسانهای ایران است که در هزارهی چهارم، ضحاک را که بند گسسته و جهان را برآشفته است از پای در خواهد انداخت:
«در آن هزاره، ضحاک از بند برهد؛ و فرمانروایی بر دیوان و مردمان را فراز گیرد. چنین گوید که: "هر که آب و آتش و گیاه را نیازارد، پس بیاورید؛ تا او را بجوم." و آتش و آب و گیاه از بدی که مردمان بر آنان کنند، پیش هرمزد شکوه کنند؛ و گویند که: "فریدون را برخیزان تا ضحاک را بکشد؛ چه اگر جز این باشد، به زمین نباشیم." پس هرمزد با امشاسپندان به نزدیک روان فریدون رود. بدو گوید که: "برخیز و ضحاک را بکش!" روان فریدون گوید که: "من کشتن نتوانم. نزد روان سامان گرشاسب روید." پس هرمزد با امشاسپندان به نزدیک روان سامان رود؛ سامان گرشاسب را برخیزاند؛ و او ضحاک را بکشد.»**
* از گونهای دیگر، میرجلال الدین کزازی، نشر مرکز، 1380، ص 4
** روایت پهلوی، ترجمه مهشید میرفخرایی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی تهران، 1367، ص 60
سلام راستش در مورد متنت باید بگم روایتی تاریخی بود ایا اینچنین هست یا نه را من دلیلی براش ندارم ولی در کل اطلاعاتم را زیاد کرد .راستی یه سری به صفحه پیغام های من بزن درد و دلیست با شما
سلام. جالب بود. این روایت تاریخی رو به این شکل نشنیده بودم.
با دیدگاهت کاملا موافقم. من هم در بخش بندی دوران های شاهنامه کوشش انجام داده ام. در این زمینه می توانید به آدرس تارنمایم رجوع کنید. خوشحال می شوم.