آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

وصف حال (۱۲)

دوّمین سفرم طی بیست روز گذشته به شمال ایران چنان که پیش بینی می‌کردم خوش و دلپسند افتاد و فسون فسانه رنگ دریای خزر و کشت‌زارها و کوهستان‌های آن بار دیگر محسور و غافلگیرم کرد. اگرچه گمان می‌‌برم باریک‌بینی‌های خاصی که در روابط بینا شخصی‌ام با دیگران پیدا کردم از گنجایی و پذیرندگی‌ام کاسته و چنان که بایسته و شایسته‌ است مهر و دوستی را پاس نمی‌دارم و باشد که ارمغان این سفر درنگ و کاوشی دراین باره باشد.

امادر این سفر آنچه بیش از پیش برایم خجسته بود چشیدن دوباره‌ی حلاوتِ اشارتِ "فَاَحْبَبتُ اَن اُعرف..." بود که شورش بارها شیفته و بینایم کرد و اگر نبود انس دیرینه‌ام با مولای روم که به زمزمه‌ای همراهی‌ام کند و ذوق یشارت آن‌را نوید دهد شاید با چنین شور و شرار از آن سخن نمی‌گفتم؛

گنج مخفی بُد ز پُری چاک کرد / خاک را تابان‌تر از افلاک کرد

گنج مخفی بُد ز پُری جوش کرد / خاک را سلطان اطلس پوش کرد

مثنوی شگرف او بگمانم از معدود سروده‌هایی به زبان پارسی باشد که به درستی در پگاهان یا سایه روشن می‌زیند؛ در مرز میان روز خود آگاهی و شب ناخودآگاهی؛ نه یک‌سره روز است و روشن که از راز و فسون و آرامش شب بی‌بهره باشد و نه یک‌بارگی شب است که با شور و شرار و تکاپوی روز بیگانه. و اگر یک جامعه سالم و ترازمند و انسان بهنجار جز این‌گونه باید باشد؟!

 

پی‌نوشت؛ این سبک نوشتاری‌ام به قول دوستی "کزازی زده" و پر از دست‌انداز است. می‌پذیرم. ولی رجوع گاه به‌گاهم به آن نیز چندان از سر اختیار نیست و موضوع آن نوشته و حال و هوای روحیم تاثیر مستقیمی بر انتخاب ناخودآگاه آن می‌گذارد. اگرچه این دلیلی بر درستی آن نیست و خود نیز همواره ساده و بی‌تکلف نگاشتن را ترجیح می‌دهم ولی بگانم علت آن را تا حدودی تبیین کند.

نظرات 2 + ارسال نظر
نرگس 7 آبان 1385 ساعت 01:07 ب.ظ http://maktoub.blogsky.com

باور کنید خیلی نثر سختی بود!با این حال خوشا به سعادتتان و چه خوب که سفر به خیر و شادی بوده.
:)

سمیه وکیلی 7 آبان 1385 ساعت 02:38 ب.ظ

نمی دونم چرا ولی دلم برای همان کسی که اینگونه زیاد حرف می زد تنگ شد و به همین دلیل نوشتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد