آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

وصف حال (۱۷) - بازی شب یلدا

از سفر کاری پنج روزه‌ام از اهواز بازگشته‌ام که می‌بینم وبلاگستان پر است از بازی پنج تایی شب یلدا. دعوت حامد و نرگس را لبیک گفته و می‌نویسم آنچه را که دوستان وبلاگستان کمتر درباره‌ی شخصیتم می‌‌دانند و یا تصورش می‌کنند.

۱- تا بحال دو بار از مدرسه اخراج شده‌ام و چهار بار هم نمره انضباطم زیر ده شده است. کمتر سالی را هم سراغ دارم که درس‌های انگلیسی و یا عربی‌ام را نیفتاده باشم. البته همه ی این ها مربوط به سال های قبل از دانشگاه رفتنم است و بعد از آن همه ی 172 واحدی را که گذراندم یک ضرب و بدون تکرار بوده است.

۲- خدا نکند که جوگیر بشوم و سراغ کسی یا موضوعی بروم. آنقدر غرقش می‌شوم  که یا خودم آن فرد مورد نظر می‌شوم! و یا آن موضوع همه ی زندگی ام می شود. بعد هم برای خودم اینگونه توجیه می‌کنم که عمق یعنی سرسپردگی! که البته اصل این سخن و تبیین را از داریوش شایگان وام گرفته‌ام.

۳- از لمپنیسم خوشم می‌آید و حتی زمانی سعی در مدرن کردن آن با حفظ اصالت‌هایش داشته‌ام! البته به صورت یک کاراکتر شخصیتی نه یک کنش اجتماعی. هنوز که هنوز است نقش "حیدر" در سریال "شب دهم" برایم دوست داشتنی و تکرار ناشدنی است (بحث درباره "فخرالزمان" را به فرصتی مناسب‌تر واگذار می کنم!). یادم نمی‌رود که زمانی به شدت به دنبال کتاب "آیین جوانمردی" نوشته هانری کربن بودم آن هم بخاطر اسمش. جالب آنجاست که گاهی حتی درصدد تئوریزه کردن آن هم بر می‌آیم. آنچه که زمانی با عنوان "حرمت امر مبتذل" با آرش نراقی به بحث نشسته بودم و با برخی از دوستانم هم از آن اطلاع دارند در راستای رسیدن به این هدف کاملاً برایم امید بخش بود! البته به‌نظر خودم این مسئله با بند اول این نوشته چندان بی‌ربط نیست!

۴- درمناسبات خصوصی و دوستانه‌ام بسیار بیشتر مهارت دارم تا مناسبات جمعی‌ام. در گفتگوها‌یم با دیگران همیشه مشارکت گابریل مارسل را از تنهایی سارتر همدلانه‌تر بیان می‌کنم اما وقتی به خلوت خودم می روم داستان از قرار دیگری است.

۵- از اعتیاد به مواد مخدر بشدت متنفرم و از همه اقشار وگروه‌های اجتماعی رفیق دارم الا این گروه.

... تازه گرم شده و توی دور افتاده‌ام که نکات اصلی‌تری را بگویم که می‌بینم که بیش از پنج مورد را نوشتن خارج از شروط بازی است و خودم را لوس کردن! و من در این فکر که این عدد پنچ به چطور به ذهن پیشنهاد دهنده خطور کرده و اگر مثلاً به جای آن عدد بیست بود چه می شد و...

من هم این پنج نفر را پیش‌نهاد می‌کنم: محسن مومنی، مسعود برجیان، حوا و آدم، یاسر میر‌دامادی و سید رضا شکرالهی