آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

به یاد مرحوم شهریار

هر سال روز سیزدهم فروردین به یاد این شعر معروف مرحوم شهریار و خصوصاً بیت آخرش می‌افتم. گزارشی ساده و طنزآلود از آن چه بر سر دلدادگی او رفته بود...

 

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم

تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

 

تو جگرگوشه هم از شیر بریدی و هنوز

من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

 

پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت

پدر عشق بسوزد، که درآمد پدرم

 

عشق و دلدادگی و حسن و جوانی و هنر

عجبا هیچ نیارزید که بی سیم و زرم

 

هنرم کاش گره‌بند زر و سیمم بود

که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

 

سیزده را همه عالم بدر امروز از شهر

من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم!‌

نظرات 4 + ارسال نظر
نرگس 13 فروردین 1386 ساعت 01:05 ب.ظ http://maktoub.blogsky.com

چه انتخاب به جا و دلنشینی
:)

علی از یار دبستانی 16 فروردین 1386 ساعت 10:35 ق.ظ http://yardabestani.blogfa.com/

با درود بر شما دوست خوب
موفق باشید
http://yardabestani-1.blogfa.com/

رضا مسعودی 16 فروردین 1386 ساعت 02:03 ب.ظ http://hommo.blogfa.com

ایمیل شما را نتونستم توی وب ببینم. این رو به این خاطر می گم که نظرم ربطی به این نوشته ندارد. عموما از سلیقتون خوشم اومد به خاطر همین شما رو در وبلاگ گردون وبلاگم گذاشتم . شما هم اگه خواستید این کارو می تونید بکنید.

کاکتوس 20 فروردین 1386 ساعت 08:46 ق.ظ http://kaktooss.blogfa.com

ثانیه می گردد و اعدام ما سر می رسد
۱۳ یا ۱۴ فرقی ندارد ای رفیق
مرگ ما سر می رسد ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد