آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

وقتی نیچه گریست

وقتی نیچه گریست 

وقتی نیچه گریست را دو بار دیدم. این "نابغه‌ی دیوانه" همیشه همراهم بوده است؛ اگرچه هیچگاه نتوانستم بر فلسفه و افکارش محاط شوم (و اگر کسی تاکنون توانسته است چنین ادعای کند؟). خوی وحشی و سرکشش سکر آور است و همین من را بس. فصل اول کتابش را اینجا یافتم که خود به تنهایی گواهی میدهد چند سر و گردن از فیلم بالاتر است. تصویر "لو سالومه" در فیلم کم‌رنگ پرداخته شده است و پاراگراف آخر فصل اول نشان میدهد حرفهای شنیدنی زیادی دارد؛

«...اما کلمه "وظیفه" برای من سنگین و طاقت‌فرساست. من هم وظایفم را در یک چیز - ابدی کردن آزادی‌ام - خلاصه کرده‌ام. ازدواج با حسادت و ایجاد حس مالکیت نسبت به اطرافیان، روح را اسیر میکند. هرگز نخواهم گذاشت که چنین عواطفی بر من غلبه کند... امیدوارم زمانی برسد که هیچ مرد یا زنی، قربانی ضعف و بی‌مایگی آن دیگری نشود.» 

 

پ.ن: دعوتی که نیچه از دکتر برای آزادی از محدودیت‌های زندگی و عمل به صرافت طبعش می‌کند برایم از لحظات ناب فیلم بود. اگرچه دکتر نیز به مانند همه ما انسان‌های عادی توان ادامه‌اش را نداشت.

نظرات 2 + ارسال نظر
مانی ب 4 آبان 1387 ساعت 11:31 ق.ظ

سلام
من فید (feed) شما را پیدا نکردم. برام به صورت پیام خصوصی بگذاریدش لطفا. ممنون.

ماما 8 آبان 1387 ساعت 10:28 ب.ظ http://mosior.blogfa.com

چقدر شبیه شهرام ناضریه!
کتاب رو بخونید خیلی بهتره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد