|
نگاهی به کتاب 'سرزمين سرابها' نخستين رمان داريوش شايگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
"سرزمين سرابها" تازه ترين کتاب داريوش شايگان، انديشمند ايرانی است که در پاريس، به زبان فرانسه، انتشار يافته و هماکنون در حال ترجمه به فارسی است. برخلاف ديگر آثار شايگان، سرزمين سرابها کتابی فلسفی نيست و در ظاهر سبکی ادبی دارد. سرزمين سرابها مجموعه نامههای دو شخصيت فرضی، يکی مردی ايرانی به نام کاوه و ديگری زنی فرانسوی به نام مرين (Marianne) است که دلداده يکديگرند، اما از هم جدا زندگی میکنند. اين نامهنگاریها از هنگامی آغاز میشود که مرين، به دلايل کمابيش مبهمی، ايران را ترک میکند. کتاب با نامه کاوه آغاز میشود و از سال 1997 تا 1999 تداوم میيابد، اما با نامه دوست کاوه به مرين و نيز نامه مرين به دوست خود پايان میگيرد. مرين فرانسوی پس از سالها زندگی مشترک با کاوه در تهران و آشنايی با فرهنگ، ادبيات و عرفان ايرانی، ناگهان ايران را ترک میکند. مرين، آنگونه که خود مینويسد، با کاوه جهان ايرانی را تجربه میکند و در فرايند اين تجربه به گونهای مسخ میشود: «ديگر نه يک فرانسوی جدی هستم و نه چندان به يک ايرانی لاابالی بدل شدهام. نه اين هستم و نه آن؛ مهاجری شدهام در معرض انواع مسخشدنها». به قول کاوه، مرين از يک اروپايی فعال مدافع حقوق بشر به يک عارف بدل میشود. مرين با لحنی شيفتهوار مینويسد: «میدانم که دوستم داری؛ همانطور که من لحظهای از دوستداشتن ات بازنايستادم. ما همديگر را دوست داريم، اما نمیتوانيم باهم زندگی کنيم. اگر قصه خودمان را برای يک آدم عاقل تعريف کنيم، فکر میکند ما هر دو ديوانه هستيم». راز اين دوست داشتن و در عين حال تاب همزيستی نداشتن در کتاب فاش نمیشود، اما هرچه خواننده پيشتر میرود درمیيابد که عشق کاوه و مرين، تناقضآلود است و درست همان چيزهايی که آن دو را به هم میکشد، آنها را از هم میراند و موقعيتی دردآلوده و سوگناک میآفريند. کاوه پس از مدتی به آمريکا سفر میکند و مرين به سودای آنکه او در واشنگتن است، از پاريس به واشنگتن میآيد، اما او را در اينجا نمیيابد. هنگامی که کاوه با زندگی در آمريکا کنار نمیآيد و به «وطن» خود بازمیگردد، مرين از پس بیتابی و شيدايی تصميم میگيرد به ايران سفر کند و او را ببيند؛ اما پيش از سفر او، کاوه با چند دوست به کوير زاهدان میرود و سرانجام در توفان شنی در بم با دوستان خود ناپديد میشود.
کاوه و مرين، دو شخصيت نابهنگام هستند؛ در زمانه ما زندگی میکنند ولی با روزگار ما بيگانهاند. هر دو «غريب» و «مهاجر»ند. سبک نوشتاری اين کتاب را نيز سرشت نابهنگام اين دو شخصيت تعيين کرده است. کاوه مینويسد: «میبينی مرين عزيز! در دورانی که مردم در زمانی واقعی با نامه الکترونيک، فکس و تلفن باهم ارتباطی سريع دارند، ما برگشتهايم به سنت قديم نامهنگاری. انگار ما از ابراز بیدرنگ و خودجوش احساسات لگامگسيختهمان پرهيز میکنيم، انگار بايد پناه ببريم به تأمل، تا بتوانيم ادراکات خودمان را روشن کنيم... ما رابطهمان را در دوری آهسته پيش میبريم». در جهانی که شتاب در آن به فضيلت بدل شده، کاوه و مرين گونهای مراقبه و مداقه در نفس و در رابطه دوجانبه خود را با درنگ و کندی دنبال میکنند. پيوند کاوه حدوداً شصت ساله با معشوق جوانتر از خود، نمونه استثنايی از روابط مرد و زن است که در آن شور و شوق معنا و ماهيتی متفاوت دارد. کتاب سرزمين سرابها، در برخی محافل در ايران با عنوان رمان شناخته شده؛ اما ناشر فرانسوی، بر خلاف عرف معمول در فرانسه، عنوان رمان بر روی کتاب نگذاشته است. راست آن است که داريوش شايگان، با آنکه کوشيده طرحی داستانی به نامهها بدهد و با روايت روابط زن و مردی بههم شيفته پيامهای فلسفی خود را در کتاب بگنجاند، در اين ترفند ناکام است. شخصيتها فاقد پرداخت ادبیاند و کتاب، کشش و گيرايی داستانی ندارد. بيشتر کتاب شرح آرای کاوه و مرين – و سرانجام داريوش شايگان – درباره پرسشهايی فلسفی است. شايگان تلاش کرده است با انتخاب مردی ايرانی و زنی فرانسوی، نمادپردازی کند و يکی را نماينده فرهنگ ايرانی و ديگری را برآمده از فرهنگی غربی بگيرد و در نتيجه مسأله تقابل يا تفاهم تمدنها را پيش کشد. بر اين شيوه، دو تمدن شرق و غرب، با وجود دلبستگیها و وامهايی که به هم دارند، توان همزيستی ندارند و مانند سرنوشت کاوه و مرين غمناکانه در طلب هم میافتند، اما هرگز به هم نمیرسند.
تنها حاصل اين ارتباط آن است که ديگر نه مرد، ايرانی است و نه زن، فرانسوی. ديدگاههايی که در اين کتاب درباره وضعيت تمدنهای شرق و غرب، مسأله جهانی شدن، موقعيت انسان امروز يا جهان ايرانی و نسبت آن با تجدد آمده، برای خواننده آثار شايگان تازگی ندارد و همه پيشتر در کتابهای او از جمله در کتاب افسونزدگی جديد؛ هويت چهلتکه و تفکر سيار آمده است. جدا از نثر روان، فخيم و سهل و ممتنع شايگان در زبان فرانسه، اين کتاب، نه از نظر ادبی و نه از نظر فلسفی، نمیتواند اثری بديع در ميان آثار شايگان به شمار رود. بدين رو شايد بتوان گفت که کوشش اين فيلسوف ايرانی برای نوشتن رمان در دهه هفتم عمرش ناکام مانده است. اين در حالی است که در غرب، به ويژه در دوران معاصر، هم نويسندگانی چون ميلان کوندرا در نوشتن رمان فلسفی کامياب بودهاند و هم فيلسوفانی چون اومبرتو اکو توانستهاند با چيرگی بر منطق ادبی، رمانهايی ماندگار بنويسند. در سرزمين سرابها، مفهومها و واژگان کليدی و پايه به نوعی به حکمت اشراق بازمیگردند و حضور نيرومند سهروردی، تعلق خاطر ديرينه فيلسوف امروز ايران را به فرزانگی پهلویهای باستان بازمیتاباند. عنوان سرزمين سرابها خود برآمده از حکمت اشراق سهروردی است و به ويژه اصطلاح کانونی «عالم مثال». عالم مثال، جهانی ميانی است؛ در ميانه جهان معقولات و جهان محسوسات؛ همان اقليم هشتمی که محل رخداد رؤياهای پيامبران و عارفان و رويدادهای معاد است؛ جايی که جرم و ماده نيست اما صورت و شکل هست. کاوه مینويسد «من از جهانی آمدهام که ناکجاست و هيچ چيز در جای خود نيست». اين ناکجا، ايرانی است با سنتی ثابت و درگير در ثبات سنت که به طرز تناقضآميزی همه چيز در آن به هم ريخته است. کاوه اگرچه در فضيلت بیريشگی مینويسد و خود را در غربتی اينجهانی و آنجهانی تختهبند میبيند و در تعليق گذار ميان جهانهای گوناگون میزيد، سرانجام، مفتون جادوی کوير، رهسپار سرزمين سرابها میشود و جان بیتاب خود را در شنبادی سخت به عالم مثالی میسپارد که ديگر نيست. Shyegan, Daryush, Terre des mirages, l'aube, Paris, 2004 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|