آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

بیانیه‌ی جمعی از وبلاگ‌نویسان در رابطه با انتخابات ریاست جمهوری

۱) ما، گروهی از وبلاگ‌نویسان ایرانی، برخوردهای خشونت‌آمیز و سرکوب‌گرانه‌ی حکومت ایران در مواجهه با راه‌پیمایی‌ها و گردهم‌آیی‌های مسالمت‌آمیز و به‌حق مردم ایران را به شدت محکوم می‌کنیم و از مقامات و مسوولان حکومتی می‌خواهیم تا اصل ۲۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را -که بیان می‌دارد «تشکیل‏ اجتماعات‏ و راه‌ پیمایی‌ها، بدون‏ حمل‏ سلاح‏، به‏ شرط آن‏‌که‏ مخل‏ به‏ مبانی‏ اسلام‏ نباشد، آزاد است» رعایت کنند.
۲) ما قانون‌ شکنی‌های پیش‌آمده در انتخابات ریاست جمهوری و وقایع غم‌انگیز پس از آن را آفتی بزرگ بر جمهوریت نظام می‌دانیم و با توجه به شواهد و دلایل متعددی که برخی از نامزدهای محترم و دیگران ارائه داده‌اند، تخلف‌های عمده و بی‌سابقه‌ی انتخاباتی را محرز دانسته، خواستار ابطال نتایج و برگزاری‌ی مجدد انتخابات هستیم.
۳) حرکت‌هایی چون اخراج خبرنگاران خارجی و دستگیری روزنامه‌نگاران داخلی، سانسور اخبار و وارونه جلوه دادن آن‌ها، قطع شبکه‌ی پیام کوتاه و فیلترینگ شدید اینترنت نمی‌تواند صدای مردم ایران را خاموش کند که تاریکی و خفقان ابدی نخواهد بود. ما حکومت ایران را به شفافیت و تعامل دوستانه با مردم آن سرزمین دعوت کرده، امید داریم در آینده شکاف عظیم بین مردم و حکومت کم‌تر شود.

پنجم تیرماه
۱۳۸۸ خورشیدی

بخشی از جامعه‌ی بزرگ وبلاگ‌نویسان ایرانی
Statement by a group of Iranian bloggers about the Presidential elections and the subsequent events

1)
We, a group of Iranian bloggers, strongly condemn the violent and repressive confrontation of Iranian government against Iranian people's legitimate and peaceful demonstrations and ask government officials to comply with Article 27 of the Islamic Republic of Iran's Constitution which emphasizes "Public gatherings and marches may be freely held, provided arms are not carried and that they are not detrimental to the fundamental principles of Islam."

2)
We consider the violations in the presidential elections, and their sad consequences a big blow to the democratic principles of the Islamic Republic regime, and observing the mounting evidence of fraud presented by the candidates and others, we believe that election fraud is obvious and we ask for a new election.

3)
Actions such as deporting foreign reporters, arresting local journalists, censorship of the news and misrepresenting the facts, cutting off the SMS network and filtering of the internet cannot silence the voices of Iranian people as no darkness and suffocation can go on forever. We invite the Iranian government to honest and friendly interaction with its people and we hope to witness the narrowing of the huge gap between people and the government.
A part of the large community of Iranian bloggers

... ۶

در گوشه‌ای پرت از این خاک نشسته‌ام و خون‌های ریخته شده بر آن را تماشا می‌کنم. نمی‌دانم چه کاری میتوانم بکنم؟ هربار با خود می‌گفتم که وقاحت بیشتر از این نمی‌شود و در جایی متوقف می‌شود حتما. اما اگر دیگر کاری هست که نشده باشد. کشته‌ها، زخمی‌ها، زندانی‌ها، پادگانی کردن‌های همه جا و... اندک فراقتی که بین کارهای روزمره اما ضروریم پیدا می‌کنم یا تلفنی در حال صحبت کردن با دوستان دور و نزدیکم هستم و یا پای این اینترنت زغالی که بتوانم به هزار ترفند و حقه اطلاعاتی بدست آورم و یا از دوستان مجازیم که این روزها حقیقی‌تر می‌بینمشان خبری بگیرم. بارها با خود تکرار می‌کنم چرا و بیشتر از آن اینکه چه م‌ شود کرد در این جشن اربابان زر و زور و تزویر. به هیچ چیز پایبند نیستند جز آنچه بارها گفته بودند و ما سعی می‌کردیم آنرا ندیده و نشنویم؛ مصلحت نظامشان. نظامی که همان اندک پیوند میان آن و مردمِ زیر دستش همه دود هوا شد در این ده روزه. از خود خوش خیالم می‌پرسم چرا فرصتی چنین گرانبها که قبل از انتخابات فراهم شده بود با این شور اجتماعی، باید دشنه‌ای شود در دل آن رابطه نیم بند به قول کسانی خیال پردازانه. به قول شاملو با اندکی تغییر، هیچ نظامی چنین به کشتن خود بر نخواست که ایشان برخواستند. تقریبا مطمعن شده‌ام که تا حالا حداقل چهار نفر در اصفهان کشته شده‌اند. ببین چه بر سر ما می‌رود و چه خیل عظیمیند این جان باختگان که هرچه جستجو کردم در میان اسامی اعلام‌شده نامی از این چهار تن نیست. تو خود قضاوت کن که در شهرهای دیگر چه بر مردمانش رفته و ما بیخبر اینجا و آنجا نشسته. تا هین جایش هم که نگاه می‌کنی می‌بینی این مردم چقدر از آنهایی که باید و شاید (موسوی و کروبی) جلوترند. کتکها خوردند، زخمی ها دادند و کشته‌ها. آن ها چه کردند؟ به محدودیت‌هایشان واقفم و همین بیانیه‌های خوبشان را هم انتظار نداشتم اما باور کنید می‌توانند جلوتر باشند و امید بدهند به این مردم معترضِ زخمی. می‌توانند به آن‌ها نشان بدهند که ما هم هستیم با شما تا اینجایی که رفته‌اید. می‌توانند یکی شوند این دو مرد و با صلابت و قدرت تاثیر‌گذاری بیشتری عمل بکنند که در اینجا هم زنان ما جلوترند در پیگیری مطالباتشان اگر درست نگریسته شود. می‌توانند نه برای مردم که نام نیک‌تری از خود بجای بگذارند پس از این حماسه‌های خس و خاشاک. چرا دیگر میان مردم نمی‌آیند؟ اگر نمی‌گذارند هم این را چرا اعلام نمی‌کنند؟ باور کنید (یا بهتر بگویم کنند!) همین هم خاموش شدن چراغ امید را به تاخیر می‌اندازد. تا اینجا که من میفهمم تابحال مردم بوده‌‌اند که آن‌ها را به دنبال خودشان کشیده‌اند نه برعکس. این عیبی نیست اما باور کنید حس بی پناهی می‌دهد در این میانه خون و خشاب. کور می‌شود این چنین انرژی کم نظیری. چه می‌خواستند بکنند که نکردند این نامردمان؟ برخی از وبلاگ نویسان دیدم که شروع کرده‌اند به مطرح کردن و پاسخ دادن به اینکه چه باید کرد و چه نباید کرد در این اوضاع و احوال. حرکت معقول و درست و به آیینی است. اعتصاب بهترین راه می‌توانست باشد اگر قدرت فراگیری داشت چرا که به علت دودستگی میان مردم شهرهای مختلف و حتی داخل خود شهرهای بزرگ که در چند پست قبل اشاره به آن کردم عملی نیست. محسن سازگارا هم سعی کرده است جامع و مختصر به آن بپردازد که به گمانم از بهترین‌هاست اگر عملی می‌بود همه آن تاکتیک‌ها... دوستان خرداد پر از حادثه را نوید به همه می‌دادند در تبلیغات انتخاباتی و عادت به آن. شگفت که پرحادثه‌اش درست بود اما عادت؟ امیدوارم این رسم و روش برای حاکمان و این زخم و تنش برای مردمان عادت نشود به اندازه حتی لحظه ای. اگرچه ته دلم اولی را قریب و دومی را غریب می بینم و چه کسی است که نداند وابستگی این دو را به هم که واقعیت همواره جز این بوده است.

پ.ن. یکم: از نوشته‌های اخیرم راضی نیستم بی هیچ رنگ و ریایی.

پ.ن. دوم: در این میانه خوب است نوشته همواره متفاوت مرتضی مردیها را نیز بخوانیم. این پس‌نوشت چندین برابر متن است بر خلاف آمد عادت. اما ارزشش را دارد.

×××

برخی بر این باورند که در ۲۲ خرداد ۸۸، جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی تغییر ماهیت داده است. این گفته تا چه حد مقرون به حقیقت است؟ پاسخ من این است: تقریباً تا هیچ حد؛ در این روزها اتفاق بی‌سابقه‌ای روی نداده است. بله، این البته راست است که رفتار حکومت در آنچه انتخابات دهم نامیده می‌شود، و نیز در حوادث متعاقب آن، قدری صریح‌تر و بی‌پرواتر به‌نظر می‌رسد، اما این کرگوشیِ مزمنِ بسیاری از فعالان سیاسیِ منتقدِ حکومت و معتقد به اصلاحات بوده که باعث شد سران حکومت مجبور شوند صدای خود را چنان بلند کنند که همچون صورِ اسرافیل بالاخره در گوش این حضرات فرو رود. کدامیک از این کارها قبلاً روی نداده بود؟ کدامیک از این سخنان پیشتر گفته نشده بود؟
سران واقعی قدرت در طول بیست سال گذشته، و از نخستین روزهای آن، با صراحتی کم‌نظیر در قول و فعل خود، بارها و بارها بر این تأکید کردند که کمترین اعتقادی به دمکراسی، به اصلاح، به مشارکتِ جدیِ حتی نزدیک‌ترین یاران و همرزمان و همراهان سابق ندارند. گفتند و نشان دادند که از هر ابزاری برای به حاشیه راندن آنان استفاده می‌کنند، و هیچ چیز، دقیقاً هیچ چیز، مثلاً این که در گذشته چه فعالیتهای مهم و سرنوشت‌سازی برای ایجاد و نجات این نظام انجام داده‌اند و تا چه اندازه یار وفادار و مورد تأیید و وثوق بنیانگذار این نظام بوده‌اند، کمترین تأثیری در تلقی آنان به عنوان دشمن، یا لااقل رقیبی که اگر تابع مطلق نمی‌شود، باید بکلی مضمحل گردد، نخواهد گذاشت. تمامی تلاشهای طاقتفرسای این جریانات (از نهضت آزادی، و ملی- مذهبی‌ها تا سازمان مجاهدین انقلاب و مجمع روحانیون مبارز و اخیرتر جبهة مشارکت) و نیز بسیاری از شخصیتهای مستقل اما نزدیک به این تفکرات (حتی در خارج از کشور)، در خصوص ابراز اسلامیت و حتی ولایت و/یا داشتنِ ارادة اصلاح و نه تخریب، و نیت تقویت نظام و نه براندازی آن، ذره‌ای مورد قبول ارکان اصلی و هستة سخت قدرت در این نظام واقع نشد؛ نه به این دلیل که آنرا باور نداشتند و دروغ می‌پنداشتند، نه، صرفاً به این سبب که یک حکومت مطلقه می‌خواستند که هیچ مزاحمی نداشته باشد؛ فرقی نمی‌کرد که مذهبی باشند یا نه، خوش طینت و خوش نیت یا نه، وابسته به خارج یا نه، یار امام یانه. و هر چه آن جماعت در این کار کوشیدند، از این سو جز تکذیب و تحقیر پاسخی نگرفتند و عجب که کماکان بر این سیره پای فشردند: در این که امید بورزند و بدهند که می‌توانند به حکومت بقبولانند که نفع آن در لااقل اندکی مشارکت و اندکی دمکراسی و برخی اصلاحات حداقلی است. بیائید انصاف بدهیم که هستة سخت حکومت به چه زبانی باید به این جماعت می‌فهماند که: من تمام قدرت را می‌خواهم؛ اصلاح هم نمی‌خواهم؛ هرگونه مقاومتی را هم به‌شدت درهم می‌شکنم؛ و پروای هیچ چیز هم ندارم.

برای هر کسی که درک معتدلی داشت، معلوم بود که ماجرای تأیید نامزدی ریاست جمهوری آقای خاتمی، محصول یک برآورد تاکتیکی از جانب قدرت حاکم بود که اصلاً غلط هم نبود؛ این که اوضاع، از قضا و به‌شکلی ناباور برای همه، به سمتی رفت که ایشان با چنان رأیی برنده شد، یک حادثة غیرقابل پیش‌بینی بود؛ و چون غیرقابل ‌پیش‌بینی بود، فرصتی نبود تا بلافاصله چاره‌ای اندیشیده شود. اما مشکلی هم نبود،؛ او به‌زودی در تنگنا قرار گرفت و انبوهی از مصائب بر سر و روی او ریخت و جسارت و شجاعتی هم نداشت که لااقل کناره گیرد. پس انتظار تکرار دوران او از دو جهت خطا بود: هم این که نمی‌گذاشتند، هم این که اگر هم می‌گذاشتند، در عمل بیفایده بود. در ماجرای ۸۴ تصور دست‌اندر‌کاران این بود: مردم مهم نیستند؛ اگر در رأی دادن خطا می‌کنند، ما خطایشان را اصلاح می‌کنیم. حال چگونه انتظار می‌رفت که در ۸۸ چیزی عوض شود؟ ما هرگز جمهوری نبوده‌ایم، که بخواهیم جمهوری بمانیم.بله، این هم راست است که بسته به برخی خصایل روانی فلان امیر و فلان مدیر و فلان ژنرال ...، گاهی فشارها اندکی، فقط اندکی، کمتر یا بیشتر بوده است، اما در مجموع تفاوت چندانی در وضع و حال نبوده است. آنان که به هر قصد و نیتی در این فهم بدیهی مردم خدشه کردند، اینک در سلولها در حال تفکرند. آیا به اشتباه خود پی می‌برند؟ امیدوارم، گرچه مطمئن نیستم.برغم این تفاصیل اما، شبه‌انتخابات ۸۸ با‌وجود خساراتش‌‌، شکست مردم نبود. کارناوالهای شادی، که در هفته‌های منتهی به ۲۲ خرداد راه افتاد، جلوه‌های جذابی از امید و شادی و دست و رقص و همدلی و غمگساری و نوستالژی روزگاران خوش پیشکش این مردم خموده کرد. درست که غرور آنان را، به‌شکلی حیرت‌آور که خالی از اشکال وخیم خود-دیگر آزاری نبود، شکستند، و عزیزانی را به خون نشاندند، ولی مردم اگر آنچنان که می‌خواستند پیروز نشدند، شکست هم نخوردند؛ یعنی وضعشان بدتر از قبل نشد. از این آراء بیسابقة که برخی طمع مشروعیت می‌بردند، چنان وضعی به‌هم برآمد که ایران و دنیا، حتی آنان که از شدت خودفریبی و تخیل مثبت، چشم و گوش بر واقعیات بسته بودند، ناچار از فهم این شدند که ما در چه وضعیتی هستیم. جداً بر این باورم که چیزی روی نداده که بارها و بارها روی نداده بوده باشد، مشکل فقط این بود که برخی اصرار داشتند، به‌رغم انبوه شواهد، برای منافع یا از سر ترس یا عادت یا محافظه‌کاری یا پاسیفیسم افراطی و مضحک، آینة شبانه را ترجمة صبوح کنند. این که این بار رسوائی قدری بزرگتر و قدری صریح‌تر بود، اصل ماجرا را چندان عوض نمی‌کند؛ ما همانیم که بودیم. با این حال، اگر آنچه رخ داد کمک کرده باشد تا اینک خرده‌بهانه‌ها هم از میان برخاسته و امید ‌رود دیگر هیچ اصلاح‌خواهی در پی اغفال خود و خلق برنیاید، و برای تغییر این وضع، راهی به جز شکایت بردن به خدا و/یا تکدی لطف از خدایگان در پیش گیرد، دستاورد بدی نیست. آیا در آینده دیگر کسی تک‌مضرابهای انتخاب میان بد و بدتر را ساز خواهد کرد؟ آیا دیگر هیچ حزب و گروه و فردی در هیچ انتخاباتی، به هر بهانه و توجیهی،"نامزد" معرفی خواهد کرد؟

آیا کسی در تمام تاریخ، وضعیتی سراغ دارد که، از حیث اخلاق، میان ادعا و عمل، این میزان فاصله باشد؟ در عین حال، آیا کسی در تمام تاریخ، وضعیتی سراغ دارد که این سان با بی‌پروائی، با تحقیر کردن تمامی معیارهای درک بدیهی و عقل جمعی و سنجش بیطرف، همة عالم جز خود را به هر صفت زشتی متهم کند، در حالی که ماجرا به وضوح معکوسِ این است؟ و آیا واقعاً این موارد فقط در این چند روز رخ داد؛ یا دیرزمانی است که بود؟

اما راجع به آینده و اینکه چه باید کرد و چه واقع می‌شود. من در کتابها و مقالات خود نوشته‌ام که انقلاب یک فعالیت برنامه‌ریزی شده نیست. یک واقعة بسیار کمیاب است. همیشه همه جا پتانسیل شورش در مردم ناراضی هست؛ کم یا زیاد. این حکومتها هستند که، در قریب به اتفاق موارد، نمی‌گذارند شورشها بدل به انقلاب شود و انقلاب پیروز. انقلابها فقط در صورتی پیروز می‌شوند که یا حکومت در ضمن جنگهای شدید و/یا ورشکستگی شدید مالی به شدت ضعیف شده باشد که اصلاً نتواند نیروی ضد شورش بسیج کنند (مثل انقلاب روسیه) یا اصلاً حکومت مرکزی مقتدری در کار نباشد (مثل انقلاب چین)، یا حکومت به دلیل دلرحمی یا سست‌عنصری حاکم نتواند به موقع و با شدت شورش را سرکوب کند (مثل انقلاب ایران و فرانسه). این وضعیتها بسیار کمیابند و به همین سبب انقلاب پدیده‌ای است بشدت کمیاب. شاید در کمتر موقعیت تاریخی پتانسیل مخالفت و شورش به اندازه ایران امروز بوده باشد ولی سرکوب شدید و کنترل پلیسی چندلایه مانع از پیشرفت هر حرکتی بوده است. من بشدت علاقمندم که این تبیین نادرست باشد؛ مشتاقم که نظریه‌ام عملاً ابطال شود، ولی ظاهراً هنوز هم حتی، واقعیات گواه صحت آن است.

این انتظار که اکثریت کسبه و کارمندان، یا حتی اقلیتی قوی از آنان اعتصاب کنند، انتظار زیادی است. قطعاً برای بسیاری زندگی در این وضع بشدت ارزان و بیقدر شده است، اما شاید نه برای اکثریت؛ و تازه این جمعیت هم (حال اقلیت گسترده یا اکثریت) غالباً از سوی خانواده‌هایشان تحت فشارند که کاری نکنند که جان بر سر آن بگذارند. می‌ماند فئة قلیله‌ای که آن هم در چنبرة ناهماهنگی درونی و فشار بیرونی، کارآمدیِ محدودی دارد. بنابراین اگرچه امید می‌رود که مخالفتهای مدنی مردم تداوم یابد و این نظام لااقل برای چنین کارهائی مجبور به پرداخت هزینه شود، اما باید تا همین جای کار را هم موفقیتی بزرگ دانست. این تصور که اگر اوضاع کم‌کم آرام گیرد، ناامیدی غالب می‌شود و احساس شکست درمی‌گیرد، اگرچه در مقام توصیف احوال مردم تا حدی راست است، اما باید نسبت به آن هشدار داد. به هم امید دهیم که راه درازی در پیش است و هیچ چیز پایان نیافته؛ افول برخی هیجانات ستودنی نباید تعجب زیادی برانگیزد. بخش نه چندان کمی از مردم چه بسا در همین اوضاع درپی این برآیند که، با برخی حمایتهای ناروا و ضد انسانی، از این نمد کلاهی برای خود بسازند. بسیاری هم ناراضی‌اند اما نه در حدی که جان خود را در معرض تهدید جدی قرار دهند. باقیمانده هم ممکن است از ضعف امکانات ارتباطی و فشار کنترل شدید و اخراج و دستگیری و زندان و ... کم‌توان باقی بمانند. پس عجله نکنیم و در مورد نتیجه زودرس زیاد خوشبین نباشیم. قطعاً روزی جشن استقرار انسانیت خواهیم گرفت، ولی آن روز معلوم نیست چندان نزدیک باشد؛ چون انسانهای بد کم نیستند و انسانهای خوب هم غالباً نسبت معقولی میان پوست و گوشت و خون و داغ و درفش و سرب نمی‌بینند. شجاعان و شهادت‌طلبان هم کم‌اند و در عسرت و فشار. پس امید را درازمدت تعبیر کنیم و از همین دستاورد فعلی هم خشنود باشیم؛ به روش‌های دیگر فکر کنیم؛ و از انساندوستان جهان استمداد کنیم.

... ۵

صحنه‌ی مرگ "ندا" بهترین گواه است که چه سان مرگ بازیچه دست مزدوران است در میدان‌ها و خیابان‌های شهر. جان چه بی‌بهاست برایشان در مقابل بدست آوردن منویات شریرانه. شنبه بدنبال بهانه بودند برای هدف قرار دادن این تن و جان های آزاد و نه در ازای بهایی.... خسته‌ام رئیس! خسته!

... ۴

یاهو مسنجر نیز فیلتر شد!

به قول ظریفی: اگر به همین روال پیش برود تا چند روز آینده باید با دود به هم پیغام بدهیم!