«فرض کنید که در سرتاسر زندگی خود سعی کردهاید که شخص خوبی باشید و وظیفه خود را آنچنان که میفهمید انجام دهید، و در پی انجام امری بودهاید که به نفع همگنان شما باشد. همچنین فرض کنید که بساری از همگنانتان، شما و آنچه را انجام میدهید دوست ندارند و شما را برای جامعه خطرناک میدانند؛ اگرچه واقعاً نمیتوانند درستی این مطلب را اثابت کنند. علاوه بر اینها فرض کنید که شما دستگیر، محاکمه و از جانب هیأتی از همقطاران خود محکوم به مرگ شدهاید، و تمام این امور بهنحوی انجام گرفته باشد که به حق آنرا ناعادلانه میدانید. سرانجام فرض کنید هنگامی که در زندان در انتظار اعدام بهسر میبرید، دوستانتان فرصتی فراهم میآورند تا بگریزید و با خانواده خود به دیار غربت بروید. آنها میگویند که میتوانند تمهیدات لازم را فراهم سازند و از فرار شما به خطر نمیافتند؛ اگر بگریزید از زندگی طولانیتری برخوردار میشوید؛ زن و فرزند شما وضع بهتری خواهند داشت؛ دوستان باز هم خواهند توانست شما را ببینند؛ و عموم مردم فکر میکنند که شما باید بگریزید. ]حال[ آیا باید از فرصت استفاده کنید؟»*
تقریباً تمامی ما، بدون هیچ گمان و سرگردانی، به این پرسش پاسخ مثبت خواهیم داد، ولی نغز و اندیشیدنی آنجاست که چرا سقراط، پدر فلسفه اخلاق، در زندگیش و به طور عملی به آن پاسخ منفی داد؟ پاسخی که بنظرم فراتر از مباحث سنتی در باب "عصیان مدنی" میباشد.
* نخستین گفتار از کتاب فلسفه اخلاق (Ethics)، نوشته ویلیم کِی. فْرَنْکا (William K. Frankena) و چنانکه گفتهاند «احتمالاً بختیارترین و پرآوازهترین کتابی که در زمینه فلسفه اخلاق منتشر شدهاست». این کتاب در ایران با ترجمه خوب و دقیق "هادی صادقی" و توسط انتشارات "کتاب طه" نشر یافته است.
سلام راستش من هم جزئی از همان عموم مردم هستم ولی سقراط هم مثل همه پدر ها شاید یه چیزا های دیگه میدیده که کوچکتر ها نمیدیدند ولی ایا همه پدر ها همه چیز ها را درست میبینند؟
دوست گرامی:
مطمعناً خیر.
البته سقراط به عنوان عامل اخلاقی متفکر و جدی، برای پاسخ خود استدلالی سه وجهی ارائه میدهد که در فرصتی مناسب به آن خواهم پرداخت.
سلام به حاج اکبر عزیز!
مسئولیت این پست به عهده یکی از دوست دخترهای بنده بود که با او برخورد انضباطی شد. چند روزیه وبلاگ را خودم آ نمی کنم گرفتار دادگاه و ار این جور چیزام.یعنی می خواستند مطلب غیر سیاسی بزنند. در هر صورت کار زشت و غیر اخلاقی بود که من م در آن مقصرم. حتما در وبلگ عذر خواهی می کنم. مرسی.
خب اگه شخص خوبی بوده ایم و جز خدمت به خلق و خیر برایشان چیزی به ارمغان نگذاشته ایم به نظرم فرقی نمی کند که به مرگ محکوم شویم یا به زندگی!چون وظیفه را به انجام رسانده ایم...
شاد زی.
سلام. خسته نباشین. متوجه نشدم سخافت سفر خاخامها و صحبتشان در تلویزیون کجا بود. به نظرم برنامه جالبی بود. اینکه تفکیک بین صهیونیستم و یهودیت از زبان خود خاخامها نشان داده شود بد نیست. البته اون برنامه زندهای که من از شبکه خبر دیدم یه مترجم داشت که با دستپاچگی و یه مقدار با سکبی حرفهای خاخام مدعو را ترجمه میکرد. شاید شما نسخه بدون دوبله رو دیدین و قضاوتتون بر اساس اونه. شاد و سربلند باشید.
( البته این نظر ناظر به ستون دست چپه (درنگ ۱۷ اسفند)که نظرگاه نداشت و بنابراین اینجا نازل شد.)
دوست گرامی:
از اظهار نظر شما متشکرم.
آنچه "سخیف"ش شمردم از آن جهت است که سخنان خاخامها (حال چه در دانشگاه تهران چه در شبکه خبر) نه تنها از هیچگونه پشوانهی فکری قابل قبولی برخوردار نبود، بلکه عوامزدگی سادهانگارانهای (حالا گیرم از نوع ضد صهیونیسم یهودیش) در آن هویدا بود که مشخصا میتواند جنبه تبلیغاتی برای عوام از همه جا بیخبر داشته باشد نه کاربردی روشنگرانه و در راه جستجوی حقیقت و یا واقعیتی.
البته بهنظرم سخنان آنان در دانشگاه تهران بهتر گویای این مطلب باشد.