آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

غزه

کشتار در غزه 

پیش ِ روی ما گذشت این ماجرا / این کری تا چند و این کوری چرا

ناجوانمردا که بر اندام ِ مرد / زخم ها را دید و فریادی نکرد

سینه می بینید و زخم ِ خون فشان / چون نمی جویید از خنجر نشان؟

بنگرید ای خام جوشان بنگرید / این چنین چون خوابگردان مگذرید

آه اگراین خوابِ افسون بگسلد / از ندامت خارها در جان خلد

چشم هاتان باز خواهد شد زخواب / سرفروافکنده ازشرم ِ جواب

آن همه فریادِ آزادی زدید / فرصتی افتاد و زندانبان شدید

راه می جستید و در خود گم شدید / مردمید، اما چه نامردم شدید

آی آدمها صدای قرن ِماست / این صدا از وحشتِ غرق ِشماست

دیده در گرداب کی وا می کنید؟ / وه که غرق ِخود تماشا می کنید

شعر: سایه

عکس: زمانه

Tragedy

(1)

یکی از نکته‌دانان که سولون را در حال ندبه بر مرگ پسرش دیده بود گفت: «چرا می‌گریی در حالی که می‌دانی با گریه‌ات مرده بر نمی‌گردد؟» مرد حکیم در پاسخش گفت: «درست به همین جهت می‌گریم، به همین جهت که عبث است.»

مسلم است که گریستن فایده‌ای ندارد، حتا اگر منحصر به تسکین آلام آدمی باشد. ولی عمق و احساس که در پاسخ سولون به آن فضول نکته‌گیر نهفته است، آشکار است. من معتقدم که اگر همه با هم در کوی و برزن، نقاب از چهره غمهایمان برگیریم، گره از کار فروبسته‌مان گشوده خواهد شد، خواهیم دید که غمی مشترک و یگانه داریم و چون همه با هم بنالیم و شیون به آسمان برسانیم و خدا را بخوانیم، خدا اگر چه نباید ندبه‌مان را بشنود، خواهد شنید. بزرگترین قدس و حرمت معابد در این است که انسان‌ها یک صدا در آن جا به شیون بر می‌خیزند. زاری هنگامی که حلقوم انبوهی خلقی که از سرنوشت خود در شکنجند برآید کم ارج‌تر از فلسفه نیست. درمان درد کافی نیست، باید گریستن از درد را بیاموزیم، آری باید گریستن بیاموزیم! شاید اوج فرزانگی در همین باشد. اگر باور نداری از سولون بپرس.

اونامونو، میکل د(1370): درد جاودانگی (سرشت سوگنامه زندگی)، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی تهران انتشارات البرز، چاپ دوم، ص 49.

(2)

همیشه دنبال چیزهایی هستیم که نمی‌خواهیم.

(3)

In this world there are only two tragedies. One is not getting what one wants, and the other is getting it.

Oscar Fingal O'Flahertie Wills Wilde