آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

وصف حال (۳۰)

عادت‌های روزمره ذهنم را درهم کوفته و در تنگنا قرارداده و زهر ابتذال و ملال هروزه‌ی آن جانم را افشرده کرده است...

«هر یکی به­چیزی مشغول و به­آن خوش­دل و خرسند. بعضی روحی بودند، به­روح ِخود مشغول بودند، بعضی به­عقل ِخود، بعضی به­نفس ِخود. تو را بی­کس یافتیم. همه یاران رفتند به­سوی مطلوبان خود و تنهات رها کردند. من یار ِبی­یارانم.»

 چه حس و معجزه‌‌ی غریبیست در این گقتار از مقالات شمس...

به قول میرزا : سرگردانی قید مکان نیست، قید زمان است!