عادتهای روزمره ذهنم را درهم کوفته و در تنگنا قرارداده و زهر ابتذال و ملال هروزهی آن جانم را افشرده کرده است...
«هر یکی بهچیزی مشغول و بهآن خوشدل و خرسند. بعضی روحی بودند، بهروح ِخود مشغول بودند، بعضی بهعقل ِخود، بعضی بهنفس ِخود. تو را بیکس یافتیم. همه یاران رفتند بهسوی مطلوبان خود و تنهات رها کردند. من یار ِبییارانم.»
چه حس و معجزهی غریبیست در این گقتار از مقالات شمس...
به قول میرزا : سرگردانی قید مکان نیست، قید زمان است!