آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

چراغهای رابطه...

«حسی از حیات درونی دیگران» بهترین عبارتیست که در پاسخ به آنچه چند روزی است در جستجوی آنم و خارخار ذهنم شده است مى‏توانم بیان کنم؛ آیا صرف همنوایی با اصول و قواعد پذیرفته شده اخلاقی (مانند نیک خواهی، راستگویی، وفای به عهد و عدالت خواهی) در رفتارمان با دیگران کافیست؟ آیا صرف مَلکه کردن و پروردن این اصول و قواعد حیات اخلاقی ما را تضمین مى‏کند؟

بنطرم «یکی» از وجوه مکمل این دیدگاه آن است که دیگران را اشخاصی بدانیم که به همان اندازه برای خودشان اهمیت دارند که ما برای خودمان؛ داشتن تصوری زنده و درست در برخود با آنها و در نظر گرفتن جهان ویژه و درونی حالات و تجربه ها و افکار آنها دقیقا به همان عیّنیت و واقعیتی که خود ما هستیم. گشودگی و مشارکت در فهم آنها؛ نه چنان که گویی اشیایی بى‏جان هستند...

در پیش گرفتن چنین تصوری نسبت به آدمیان و نفوس دیگر – به جای در پیش گرفتن شیوه های پر هیاهو و خودبینانه – نقطه عطفِ تاریخی روابط ما با دیگران است و نتیجه عملی این بصیرت اخلاقی عبارت است از آنچه «اصالت فرد» مى‏نامند.

نظرات 6 + ارسال نظر
مهدی برزین 29 آبان 1384 ساعت 10:15 ق.ظ http://www.saharshayad.blogspot.com

اصلاتت فرد.گشایش همه انچه هست.پس کی بودن خود و یکی بودن دیگری.

من نه منم 29 آبان 1384 ساعت 11:47 ق.ظ http://mannamanam.blogfa.com/

خیلی جالب بود ولی ناکافی ... کاش واضح تر و مفصل تر می نوشتی ... توجه به عمق روابط آدمیان باهم و تفکر در باب اخلاق و فضایل در این میان کار سترگی است که قدم در آن نهاده اید ... پیروز باشید

برای فردا 29 آبان 1384 ساعت 04:00 ب.ظ http://rsh.blogfa.com

خوب طبق معمول و مثل همه منم باید بگم خیلی عالی بود!! خیلی خوب بود!! نوشته گنگ و کوتاه و مناسبی بود!!

غبار 30 آبان 1384 ساعت 11:56 ب.ظ http://www.saraaye-bi-kasi.blogspot.com

سلام پر معنی بود موفق باشی

مرتضی ج 2 آذر 1384 ساعت 12:56 ب.ظ

سلام.دریافت *حسی از حیات درونی دیگران *چگونه اتفاق می افتد؟یعنی چه زمانی ما میتوانیم *اصالت فرد*ی را مه در مقابلمان میبینیم فهم کنیم؟آیا اصول اخلاقی مقدم هستند یا اصالت فرد؟آیا اگه کسی بخواهد هر نوع رابطه ای برفرار کند مجاز است؟اصالت فرد آیا میتواند اصول اخلاقی را نادیده بگیرد؟آنچه خارخار ذهنه شما شده شاید نبود فرهنگ مسالمت آمیز در روابط انسانی در کشور ماست و نه یک فلسفه ذهنی.من هم خودم حرام شده این جامعه هستم.من هم خودم سالهاست که رنج میکشم.نبود عشق در میان انسانها.نبود معلم یا انسانی عمیق میان انسانها .نوزیدن مهر در میان انسانها و...وقتی در پیاده رو خیابان دختر را میبینی که بدنبال عشق میگرده.یا پسری که بدنبال کار میگرده یا مردی که میخواد همسرش رو دوست داشته باشه ولی یاد نگرفته چگونه دوست بدارد و...اصالت فرد هنگامی برایتان دغدغه خواهد شد که بدنبال جاری کردن روح زندگی میان انسانها باشید.به امید دیدار

سلام عزیز بیا برات قصه دارم. یه قصه واقعی. یا علی مدد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد