آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

به سوی اخلاق سکولار

این روزها هرچه می‌خواهم بنویسم از پیوستگی آن با اخلاق و یا به‌عبارت بهتر فلسفه اخلاق گزیر و گریزی نیست. جدای از علت آن، امید می‌برم چنین جستارهایی بتواند روزنی هرچند خرد و تنگ در برابر دیدگانِ خوانندگان کم‌‌شمار این صفحه بگشاید.

این سخن پایان ندارد ای قباد / حرص ما را، اندرین پایان مباد!

***

در هنگام بحث و گفتگو درباره اخلاق با بسیاری از دینداران و مومنان مطمعناً متوجه شده‌اید که آنها اخلاق را امری یکسره دینی می‌دانند و حیات قواعد و نظامهای اخلاقی را درگرو زیندگی دین و اندیشه‌ی دینی. آنها معتقدند که احکام اخلاقی باید نشأت گرفته و متکی به چیزی "واقعی و بیرون از انسانها" باشد، چرا که اگر جز این باشد، احکام و نظام‌های اخلاقی صرفاً انعکاسی از خوشایندها و بدایندهای انسان‌ها خواهد شد؛ خوشآیندها و بدآیندهایی که بشدت متغیر، نسبی و تحت تأثیر فرهنگ‌های مختلف بوده و چیزی جز خُلقیات و یا مجعولات ما نیستند؛ خَلقیات و خُلقیاتی که در هیچ دو فرهنگ، قوم و حتی انسانی همسان نیستند و در نتیجه اتکای قواعد و نظام‌های اخلاقی به آنها موجب متغیر و نسبی شدن آنها شده و این نسبیت نیز چیزی جز بی‌اعتبار شدن آنها نیست. از سوی دیگر ایشان معتقدند که جهان "بیرون از ما" را آفریدگاری با طرح و هدفی خاص ساخته است و بنابراین بهترین مرجع مورد قبول برای اتکای نظام‌ها و احکام اخلاقی هم‌اوست. البته ایشان برای تقویت موضع خود دلایلی جامعه‌شناسی و یا روانشناسی نیز دارند که پرداختن به آن‌ها هدف این نوشتار نیست.

بنظر می‌رسد این استدلال و یا توجیه از نارسایی‌هایی "منطقی" و "مبنایی" رنج می‌برد:

1- به چه دلیل تمام خوشآیندها و بدآیندها و خُلقیات ما بدون استثنا متغیر و نسبی هستند؟ درست است که بسیاری از آنها به شهادت تاریخ و گواهی تجربه دستخوش تغیر بوده و از مقام اطلاق فرو افتاده‌اند اما این جز یک استقراء تاریخی نیست و از آن نمی‌توان نتیجه گرفت که پس از این نیز چنین بوده و این دگرگون شدن و به یک قرار نماندن سرنوشت محتوم همه خوشآیندها و بدآیندها است، چه بسا هنوز این امکان باقیست که پاره‌ای از آنها در معرض دگرگونی نبوده و از ثبات بهره‌مند باشند.

2 -  چه دلیلی وجود دارد که ارزشها و یا تکالیف اخلاقی لزوما بایستی از یک واقعیت بیرونی و یا امر ناظر به واقع (fact) استنتاج شده باشد؟ جواز منطقی این استنتاج چیست؟ ممکن است دین‌ورزان پاسخ دهند که: اگر چنین باشد قواعد اخلاقی از امور مکشوفه (discoveries) بشمار آمده و از چنگ قرارداد و یا جعل‌ و خَلق‌هایی که برخواسته از تمنّاهای درونی ما انسانها است رهایی پیدا خواهند کرد. ولی باید توجه داشت که منطقاً منتفی نیست که قواعد و احکام اخلاقی را از "امور واقع" استنتاج کنیم اما آن "امور واقع" در طی زمان دستخوش دگرگونی شوند و در نتیجه قواعد نیز به تبع دگرگونی یابند،‌ و از سویی دیگر، محال نیست که این قواعد را از امور واقع اخذ نکرده  و بلکه آنها را جعل و قرارداد و یا خَلق کنیم اما لااقل پاره‌ای از قراردادهایمان را بهم نزنیم. هیچ یک از این دو شق استحاله منطقی ندارد.

3 – اگر از باب مماشات فرض کنیم که تمام آنچه در بندهای (1) و (2) مورد پرسش قرار گرفت مستدل باشد باز پرسشی دیگر به میان می‌آید: به چه دلیل این امر واقعی باید از سنخ "امور آفاقی ماورای طبیعی" (مانند خدا) باشد نه از سنخ و جنس "امور آفاقی طبیعی" (مانند واقعیت‌ها و قوانین فزیک، شیمی، زیست‌شناسی و جامعه‌شناسی) و یا از سنخ "امور درونی و انفسی" (مانند واقعیت‌ها و قوانین روانشناسی)؟ (دقت داشته باشید که امور درونی و انفسی نیز از سنخ گزاره‌های واقعی می‌باشند، به عنوان مثال وقتی ما در درون خود احساس درد می‌کنیم  این درد یک واقعیت است) به چه دلیل اخذ ارزشها و قواعد اخلاقی از یک امر " آفاقی ماورای طبیعی" رواست ولی در مورد امور "آفاقی طبیعی" و یا "انفسی و درونی" ناروا؟ به عبارت دیگر، به چه دلیل بهترین مرجع مورد قبول برای اتکای نظام‌ها و احکام اخلاقی خداست؟ آیا نمی‌توان مواردی مانند فراهم آوردن شرایط انسانی رضایت بخش برای آدمیان را دلیلی برای پذیرفتن نظامها و قواعد اخلاقی دانست؟

4 – درباره اثبات وجود خدا و همچنین وجود طرح و هدفی از سوی او در این عالم نیز مناقشات منطقی پایان ناپذیری صورت گرفته است که این اندک را فراخی و گنجایشی بیش از این نیست و آن را به نوشتاری دیگر وا می‌نهم.

 

افزوده: آیا اخلاق متکی به دین است؟ / دکتر آرش نراقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد