آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

وصف حال (۱)

همیشه معتقد بوده‌ام که در میدان روابط دو نفره‌ی انسانی نمی‌توان عشقی یک‌طرفه را آب و دانه داد... عشق یک‌طرفه مثل غذای نجویده می‌ماند... در این روابط، عاشق هم تحقیر می‌شود هم متهم‌!! و در کوتاه زمانی هم بی‌تفاوتی همه چیز را حل می‌کند... تقریباً هم اطمینان پیدا کرده‌ام که آدم‌ها خودخواه‌تر از آنند که بتوان توقعی از آنان داشت حتی در یک رابطه ساده‌ی انسانی. برای همین سال‌هاست سعی کرده‌ام تا از ورود به میدان دو نفره‌ی عاشقانه‌ی روابط انسانی بپرهیزم. ولی با همه‌ی این احوال گاهی ترجیح داده‌ام در مهربانی اشتباه کنم تا با نامهربانی دقت و جدیت داشته باشم...

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 6 تیر 1385 ساعت 10:51 ب.ظ http://MAKTOUB.BLOGSKY.COM

سلام...یادم میاد که این جمله ی آخرتون را یکبار هم در صفحه ی نظرات وبلاگ من نوشته بودین و تکرارش نشانه ی اعتقاد استوار شما به مفهوم این عبارت است٬هر چند در عمل خود من هم همین گونه عمل می کنم ولی ترس از چشیدن تلخی احتمالی سرانجام کار گاهی و شاید اغلب اوقات شیرینی لحظه ها را به چه سرعت محو می کند...
بی ربط به این پست:الان که یادداشت قبل و این یادداشت را با هم خوندم ناخودآگاه زمزمه گر این بیت حافظ شدم:
حافظ شب هجران شد٬بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ٬ای عاشق شیدایی
حالا بی ربطی اش را بزرگوارنه بخشش کنید :)

دوست عزیز:
شیطنتی بازیگوشانه در جملات پایانی پیامتان خود نمایی می‌کند.
ولی به نظرم متن این پست ساده‌تر از این باشد!
متشکرم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد