آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

آب و آیینه

به گلشن‌رویی آب و روشن‌روزی آیینه

شوق باهم بودن

امروز ناهار، برپایه‌ی آنچه قرار بود، پنجمین سالگرد تأسیس کانون توتم اندیشه در رستورانی اطراف اصفهان جشن گرفته شد و هنگامه‌ای برپا بود که به گفته‌ی سعدی، سبب‌ساز، آن شکم بی‌هنر پیچ پیچ! و فرصتی برای از سوگ به‌در آوردن آن و به سور نشاندنش! هرچند در صورت مهیا بودن شرایط، به اجرا در آوردن آهنگ‌های شور انگیز لوس‌آنجلسی! پس از به سامان آوردن و آرامش بخشیدن به آن شکم‌های شوریده، می‌توانست هنگامه‌ای دیگر برانگیزد و فضای آن خورشت‌خانه سنتی را با آن سرخوشی و شادمانگی که در نهاد ما ایرانیان نهفته است و به هر بهانه سر برمی‌آورد و آشکار می‌شود، رنگی از شور و شادمانی برزند؛ رنگی از رِنْْگ!

جدای از شوخی بالا، آن هم در سبک پارسی دری‌اش! در آن گیراگیر خور و نوش، به این فکر افتادم پایه و مایه‌ی این دوستی‌ها که هنوز در میان اعضاء مشهود بود چیست؟ به عبارت بهتر، با اینکه معتقدم کانون توتم اندیشه در راه آن اهداف و پیمان‌هایی  که در ابتدا برای خود تعریف کرده بود، عادت‌ها، جان و روح‌اش را افسرده است و جوشش و زایایی درونش را از بین برده و آن را هرچه بیشتر به سنگ‌وارگی کشانده است ولی این سوال برایم مطرح شد که شور و شوقی که هنوز میان اعضاء هست را علت چیست؟

روبرت نوزیک یکی از فیلسوفان برجسته و خوش‌ذوق قرن بیستم در مقاله‌ای، نظری جالب درباره‌ی ماهیت دوستی دارد که فکر می‌کنم در پاسخ به این پرسش کمک شایانی خواهد کرد. او معتقد است که حقیقت دوستی عبارت است از «تمایل به شریک شدن». به‌واقع از نظر او هنگام دوستی ما مایل هستیم که پاره‌ای از کارها و فعالیت‌ها را با هم انجام دهیم بدون اینکه مهم باشد آن کار و یا فعالیت نظر چیست. به عبارت دیگر، نفس با هم بودن و شریک شدن در فعالیت‌ها است که هسته مرکزی دوستی را به‌وجود می‌آورد. البته ممکن است که دوستان به دلایل و انگیزه‌های مختلفی همچون فعالتی خیریه و یا تأسیس موسسه‌ای پژوهشی / علمی و یا فعالیتی سیاسی به دورهم جمع شوند ولی آنچه که واقعیت آن را تشکیل می‌دهد تمایل به شریک شدن است نه محتوای آن پروژه. به عنوان مثال از نظر او «دلیل مهمی که ما روزنامه می‌خوانیم این نیست که به اخبار علاقه‌مندیم و یا آن خبر‌ها را مهم می‌دانیم. کمتر پیش می‌آید که سمت و سوی کار و بار زندگی ما را اخبار روزنامه‌ها شکل بدهد» بلکه از نظر او در بیشتر موارد ما «روزنامه‌‌ها را می‌خوانیم تا در اطلاعاتی که رفقایمان دارند، شریک شویم.»

البته این ایده‌ی نوزیک ریشه در نظریات ارسطو دارد؛ ارسطو در کتاب «اخلاق نیکوماخوس» در فصل دوستی‌اش نیز معتقد است که که یکی از مهمترین نشانه‌ها و عناصر دوستی شوق باهم بودن است و دوستان به‌صرف اینکه فعالیتی را با هم انجام دهند لذت می‌برند بدون آنکه محتوای آن برایشان از اهمیت چندانی برخوردار باشد. البته او در آن کتاب نکته‌ی دیگر را نیز بیان می‌کند که بنظرم بسیار جالب است. او می‌نویسد که افراد در دل روابط دوستانه به شناخت بیشتری از خود دست می‌یابند و آگاهی و هشیاریشان نسبت به خویشتن بیشتر می‌شود...

بر پایه‌ی آنچه که نوشتم، بنظرم آنچه که کانون توتم اندیشه را هنوز چندان از هم نه‌پاشیده و گاه گاهی اعضایش را با چنین شور و شوقی دور هم گرد می‌آورد همین شوق باهم بودن است، جدای از آنکه این کانون در ابتدای تأسیس چه هدف و یا پروژه‌ای را برای پیگیری تعریف کرده باشد و بنابراین بیشتر به محفلی دوستانه شباهت ‌پیدا کرده است تا تشکلی نظامند در راستای اهداف موردنظر و درنتیجه دیگر آن اهداف نقش چندان مهمی را در مانایی و یا پویایی آن بازی نمی‌کنند. البته بجد نیز معتقدم که جدای از آن اهداف، اگر این کانون توانسته باشد نقشی در آگاهی از خویشتن اعضایش بازی کرده باشد باز هم عملکردی قابل قبول دارد، اگرچه در حاشیه و دور از آنچه باز می‌جست باشد و هم‌چنان گسیخته، گمانمند و سرگردان.

 

پی‌نوشت: نثر و شیوه‌ی نگارش ابتدا و انتهای این نوشته را با هم مقایسه کنید! به این می‌گویند سقوط از اوج قله معقولات به قعر دره‌ی محسوسات!...

پی‌نما: یاد باد آن روزگاران...

اولین مجمع عمومی رسمی

نظرات 7 + ارسال نظر
از زندگی 27 مرداد 1385 ساعت 05:49 ق.ظ http://ahmadnia.net

سلام و تبریک و آرزوی موفقیت های بیشتر!

سرکار خانم دکتر شیرین احمدنیا
با سلام
از لطف شما سپاسگذارم.

من نه منم 27 مرداد 1385 ساعت 07:06 ق.ظ

قضاوت کردن همیشه سخت است و امر جمعی را باید مانند منشوری از زوایای گوناگون دید. شاید یک وجهش اینکه گفتی باشد... شاید.

من ‌نه منم عزیز:
ما شما هم‌ داستانم. و برای کامل‌تر شدن این بحث چنانکه قبلاً نیز گفته‌ام "شما و تمام دوستان عزیزم را دعوت می‌کنم به بحثی صریح و شفاف، مکتوب و علنی در این مورد. مطمعن باشید درگرفتن چنین بحثی نه تنها خاطر بدست تفرقه دادن و فعالیت‌ها و حیثیت یک کانون را زیر سئوال بردن نیست که حداقل باعث آسیب شناسی چنین فعالیت‌هایی و تمرین گفت و گو و حداکثر باعث شکوفایی و کارایی دوباره‌ی آن خواهد شد".

ندا 27 مرداد 1385 ساعت 10:46 ق.ظ

سلام.خوش گذشته؟جای من خالی!وای خیلی جالب بود این عکس.چقدر همه جوون بودیم.یادش به خیر!

ندای عزیز
بی هیچ گزافه جای شما به عنوان یکی از اعضاء هیئت موسس بسیار خالی بود و همچنین حامد، حنیف، عاطفه و دیگر دوستان و یارانی که شاید فراموش کرده باشم

صفری 27 مرداد 1385 ساعت 06:35 ب.ظ

به شما و توتم و توتمیان تبریگ میگم!

از لطف شما نیز سپاسگذارم.

سمیه وکیلی 29 مرداد 1385 ساعت 10:58 ق.ظ

سلام. ماشاالله خیلی تنها خورید . می خواستم تبریک بگم ولی به نظر من سالمرگی تبریک نمی خواد. خیلی جالب بود هم عکس و هم متن. چقدر همه بزرگ شده اند و شاید هم پیر
خوش بگذره

غبار 31 مرداد 1385 ساعت 02:26 ق.ظ http://www.saraaye-bi-kasi.blogspot.com

سلام .شما هم اسیر نوستالژی یاد باد ان روزگاران .... هستید.فقط میخواستم به خانم وکیلی بگم توتم هنوز زنده است شاید به پویائی قبل نباشه ولی هنوز تو این فضای مسموم داره نفس میکشه ای کاش بجای اینکه زودتر از اینکه هر چیزی بمیرد بمیرانیدش کمی به فکر درمان ان بودید به امید فکر هائی سر زنده .

حامد 4 شهریور 1385 ساعت 02:44 ب.ظ http://h-ameri.blogfa.com

به یاد روزهای خوش گذشته
با سلام به همه دوستان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد