بیشتر مردم خودخواه و خودپرستند، تو اما آنها را ببخش...
اگر صمیمی و مهربان باشی، تو را به انگیزههای دیگر متهم میکنند، تو اما صمیمی و مهربان بمان...
اگر شریف و صادق باشی فریبت میدهند، تو اما شریف و صادق بمان...
آنچه سالها ساختهای را یکشبه ویران میکنند ،تو اما بیافرین و بساز....
هر چه امروز خوبی کنی، فردا فراموش میکنند، تو اما خوبی کن خوبی کن...
اگر بهترین پارههای جانت را به جهان ببخشی، هرگز کافی نیفتد، تو اما بهترین پارههای جانت را ببخش...
این توصیهها دلیلبردار هم هستند؟ اگر هستند میپرسم چــــــــــــــرا؟
مسعود عزیز:
اگر با عقل انتقادی به دنبال دلیلی بگردیم، مطمئنا خیر. ولی گمانم این نوشته کوتاه را ( که در درجه اول به خاطر پارهی از اتفاقات تاریخ نگارش آن، مخاطب اصلیاش خودم بودم) در متدی "ایمانی" باید نگاه کرده و با آن مواجهه شد. البته ایمانی نه به معنای رعایت یک دین، گردن نهى و حرمتگذارى اخلاقیات ناشى از ترس آن، و وابستگى بردهوارانهاش،بلکه به معنای تسلیم به آرمانى که حاصل تجارب شخصى است و فداکردن همه چیز در راه یک زندگى نوین و دستشستن از همهى راه و رسمهاى گذشته و آگاهىیافتن از نیازهاى عمیق شخصى.
البته این سخنان نه تنها از نگاه عقل انتقادی که در نگاه عقل ابزاری نیز مطمئنا پذیرفته نخواهد بود؛ دیدگاهی فایدهنگرانه و ابزاری که در خدمت شخص و حافظ منافع او است و برایش امنیت و سکون خاطر، معاشرت و سرگرمى، شأن و حیثیت اجتماعى و خود را بر حقّ جلوه دادن و... فراهم میآورد (امّا همهى این امور را از ناخودیها دریغ میدارد) ...