"آرامش توأم با ملال" شاید بهترین عبارتی باشد در وصف آنچه امروز چند ساعتی با آن دست و پنجه نرم میکردم، و چه بد که دوستی نازنین و در پویه پایدار را در کنار داشته باشی اما ابهام و ایهام آن حال نگدارد بر پایه ادب و آیین آن مقام عمل کنی و چنان که باید پاس مهر و دوستی را بنهی.
امواج بلند این حال چنان خیز میگیرد که چون بادکنکی رها شده در آسمان، سرگردانی و شاید ندای "ارحنا یا بلال"ی میجویی برای باز پسگرفتن ارتباط از دست رفته. اکنون که این جملات را مینویسم آن طوفانِ آرامش فرونشسته است اما همچنان وقوف آگاهانهای برا آن ندارم و بسیاری از پَرسههای آن برایم نامشخص است و تلاش برای گرهگشایی از آن هنوز خارخار ذهنم...
کاش در این طوفان سهم آرامش بیش از ملال باشد.
:)
ایام به خیر و به می.
این ملال آرام ،
این تنبلی ،
این میل به ابطال و فراموشی ،
از کجا آمده ؟