امشب به این فکر میکردم که ما چقدر محتاج تعریف و تصریح مفهوم وفاداری هستیم. گاه یکدیگر را میآزاریم چرا که طرف مقابلمان آنگونه سامان نگرفته است که ما میخواهیم و توان ابراز عشقی منحصر و خاص به ما را ندارد... ما همواره به قول سارتر در پی نگاهی هستیم که اگر بر همه عالم هم عاشق باشد ما را عاشقتر دوست بدارد... چه بسیار که فکر میکنیم وفاداریم، اما رفتارمان برای دیگران وفادارانه نمینماید... شاملو از بیگل ترجمهای آزاد کرده بود: عشق ما نیازمند رهاییست نه تصاحب... بر جانم چه نشسته است این سخن امشب... وفاداری تمرین انسانیت است و طیفی وسیع را در بر میگیرد...از پاسخ دادن به پیغام و ایمیل و sms رسیده از یک دوست... تا پاسداشت تن و جان و حریم و خلوت برای کسی که متمایز دوستش داریم...
یا تو با درد من در آمیزی
یا من از تو، وفا بیاموزم...
به گفته ی سارتر و کا مو و کافکا و نیچه و خیلی های دیگه اگه انقدر اعتماد کنیم
یه چیز گنده رو از دست می دیم
اونم یه هویت به قدمت تموم تاریخ
ما بدنیا اومدیم که عشق بورزیم
بدنیا اومدیم که همه چیز رو متفاوت از چیز های دیگه دوست بداریم
بدنیا اومدیم تا انقدر توی دوست داشتن های مختلف غرق بشیم که مصداق یه بیت شعر از یه شاعر مرده شیم که می گفت :
ماهیان ندیده غیر آب
پرس پرسان ز هم که آب کجاست.
دور و برت رو ببین
اینجا نه دیالکتیک هگل حکم می کنه نه مسخ نه دست نوشته های نیچه و سارتر
مقیاس دوست داشتن اینجا دوست داشتنه نه اندازه ی فاصله ی آدما به سانتی متر!
اینجا آدما تو هم فرو می رن و با هم بدنیا میان
اجازه بده عشقی که این دنیا و فلسفه ی وجودی شو احاطه کرده تو وجودتون جریان پیدا کنه
با هم راه بیاین
ما هم دنبالتان می دویم
سلام...به دنبال کدامین قصه و افسانه می گردی...؟
نیست...!نیست اکبر جان...!
خوب بود،وفاداری کن و سری به ما هم بزن !
سلام
تا حالا متن های یک اگزیستانسیالیسم زنده رو نخونده بدم
خوب بود . نسبتا خوب بود
.
.
.
.!